رمان «عشق درتبعید» به دههٔ هشتاد قرن بیستم برمیگردد، به مناقشات جهان عرب با غرب و اسرائیل، به حوادث خاورمیانه و روزگار روشنفکران عرب چپ.
راوی داستان، روزنامهنگاری مصری است که در زمان جمال عبدالناصر ، رهبر انقلاب ۱۹۵۲ و رئیس جمهور مصر، فردی مهم در روزنامه محسوب میشد اما با کودتا و روی کار آمدن انورسادات ، و تغییر سیاستها و خط مشی، آهسته آهسته به کنار رانده میشود، تا جایی که سرانجام تن به تبعید به یک کشور اروپایی میدهد. این اتفاق درست مقارن با زمانی است که با منار، همسری که زمانی با عشق با او ازدواج کرده بود، اختلاف پیدا کرده و از هم جدا میشوند.
«دیگر نمیخواهم ببینمت. اما بهتر است رابطهای با هم نداشته باشیم. گمان میکنم دوستت دارم، اما نمیخواهم این طور باشد، پس از اتفاقاتی که در این دنیا دیدهام، دیگر نمی خواهم چنین تجربهای تکرار شود» ص۱۹
داستان به وقایع تاریخی قرن بیستم لبنان، مصر و فلسطین اشاره میکند و مناسبات و مناقشات جهان عرب با غرب و اسرائیل را به چالش میکشد. نویسنده، با بهرهگیری از تخیّل قوی و تجربیات خود، سوالاتی را مطرح میکند و به تدریج و مستقیم و غیرمستقیم به آنها جواب میدهد. ماجراهایی مثل کشتار صبرا و شتیلا در سال ۱۹۸۲ و یا کودتای شیلی.
نویسنده حتی به ارتباط شاه ایران و انورسادات هم اشاره میکند.
رمان، علاوه بر اتفاقات تاریخی، به شغل روزنامهنگاری و گسترش روشنفکری چپ و بنیادگرایی دینی نیز میپردازد.
«آیا ما سوسیالیست هستیم؟ آیا ما از حزب آلنده هستیم؟ درست است که من روستاییام، اما ما حتی زمینی را هم که انقلابیها از ثروتمندان گرفته بودند و بین کشاورزان روستا تقسیم میکردند، نگرفته بودیم.» ص۳۴
رمان در جستجوی تباهی و نافرجامی و بیمقصدی است، جنایت اسرائیل در اردوگاه رشیدیه و صیدا و واقعهٔ وحشتناک صبرا و شتیلا، در زمان شارون.
«اسرائیل اول میگفت از آنچه در صبرا و شتیلا روی داده خبر نداشته است، اما خود روزنامههای عبری هم این دلیل کودنانه را به سخره گرفتند. بعد نخستوزیر بگین ناچار شد بگوید: بعضیها، بعضیهای دیگر را میکشند و اسرائیلیها را متهم میکنند!» ص ۳٠۶
چنانچه خواننده در این رمان شاهد است، بسیاری از مطالبی که در کتاب مطرح شده، آشکارا با بخش عمدهای از حقایق و وقایق قرن بیستم پیوند خورده است.
«چیز زیادی دربارهٔ خانوادههای خوشبخت نمیدانم. نمیدانم آیا شادیهایشان به هم شبیه است یا نه، اما میدانم بدبختی، زخمی است در جان انسان، که اگر در کودکی شروع شود تا آخر عمر ادامه خواهد داشت. میفهمم هیچ زخمی شبیه زخم دیگر نیست. اما باز هم از خودم میپرسم حتی اگر این زخمها مثل هم نباشند، آیا داغی که در وجود ما حک میکنند، نشانهای نیست که با آن همدیگر را میشناسیم؟ آیا با چنین نگاهی ما هم شبیه هم نیستیم؟» ص ۹۷
در خاتمه اگر به رمانی تاریخی، سیاسی و اجتماعی و دنیای عرب علاقهمندید، حتما این داستان ۳۵٠ صفحهای را بخوانید