نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی به مناسبت انتشار دو ترجمه‌ی جدیدش

نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی به مناسبت انتشار دو ترجمه‌ی جدیدش با نام‌های «طبقه ششم خانه پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» در «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» برگزار می‌شود.

در این نشست که جمعی از اهالی فرهنگ و ادب حضور خواهند داشت، مجید نصرآبادی، منتقد و مدرس داستان، پونه شاهی، مترجم و مصطفی بیان، داستان‌نویس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور درباره‌ی این دو اثر صحبت خواهند کرد.

کتاب‌های «طبقه ششم خانه پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمه علی ملایجردی، پاییز امسال به همت انتشارات خردگان منتشر شد.

«طبقه ششم خانه پنج طبقه» شامل ۶ داستان‌کوتاه اثر «آنار رضایف» است. «آنار رسول اوغلو رضایف»، متولد سال ۱۹۳۸، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان فیلم و دبیر اتحادیه نویسندگان آذربایجان است. اکثر داستان‌های این مجموعه در سال‌های سرکوب و پاکسازی‌های استالین در آذربایجان زیر سیطره شوروی نوشته شده‌اند.

کتابِ دوم با عنوانِ «افسانه‌های زیر چادر»، مجموعه‌ای از افسانه‌های آسیای میانه، نوشته «سلی پام کلیتون» و تصویرگری «سوفی هرکس همیر» است. این کتاب شامل افسانه‌های زیر چادر از کشورهای افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان است که در ۶۴ صفحه تمام رنگی منتشر شده است. داستان‌های این مجموعه، مناسب گروه سنی کودکان و نوجوانان است.

«علی ملایجردی»، نویسنده، مترجم، متولد سال ۱۳۴۶ و ساکن نیشابور است. از وی ترجمه‌های مجموعه‌داستان «فقط یک مشت استخوان»_داستان‌های کوتاه زبان اردو_ و رمان «تعلیم نفس کشیدن»، اثر آن تایلر و همچنین نگارش رمان «بایقوش» در سال‌های گذشته منتشر شده است.

نشست دیدار و گفت‌وگو با علی ملایجردی، شنبه ۶ اسفند ۱۴٠۱ ساعت ۱۷:۳٠ تا ۱۹:۳٠ به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در دفتر این انجمن برگزار می‌شود.

ظرفیت محدود و حضور در نشست رایگان است.

لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در این نشست، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس @Simurgh_Dastan پیام بدهید.

در دفاع از فهم

مصطفی بیان / سه شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱

اگر اشتباه نکنم، یک ماه قبل، دوست بزرگوار جناب آقای مهدی کاکولی (مدیر محترم کلبه کتاب کلیدر نیشابور)، کتاب «در دفاع از فهم» را به من هدیه دادند.
کتاب «در دفاع از فهم» که حالا به چاپ دوم در نشر چشمه رسیده، شامل ۳۴ سخنرانی‌ آلبرکامو (نویسنده‌ی رمان بیگانه، فیلسوف، روزنامه‌نگار و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۷) بین سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۵۸ است.

کامو در مورد «آزادی بیان» می‌گوید: «باید فهمید آزادی چیست. آزادی فکر را که هرگز نمی‌توانند از ما بگیرند، پس منظور آزادی بیان است… اما آزادی فقط وقتی معنا دارد که گرفتاری نیز باشد؛ آزادی هست، آزادسازی هست و مبارزه. تقدیر بشر است که آزادیِ حاضر و آماده نداشته باشد.» ص ۷۳

«نظریه عجیبی است که می‌گویند اگر به یک دیکتاتور سلاح دهیم، دموکرات می‌شود، نه! اگر به او سلاح دهید، گلوله‌ها را در سینه‌ی آزادی خالی می‌کند.» ص ۱۶۶

«نویسنده، تنها زمانی می‌تواند قلب یک جامعهٔ زنده که او را موجه می‌دانند، به دست آورد که محدود بودن توانایی‌هایش را در انجام دو مقولهٔ بزرگ بپذیرد: خدمت به حقیقت و خدمت به آزادی.» ص۲۹۲

«آن هنگام که زندگی را مطیع ایدئولوژی کنیم، زندگی همگان لاجرم امری انتزاعی می‌شود. فلاکت این است که در دوران ایدئولوژی‌ها و ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه زندگی می‌کنیم.» ص ۱٠۹

«اگر انقلاب با خشونت پیروز می‌شود، قطعا با گفتگو است که سرپا می‌ماند…. حق با سقراط بود، انسان بدون گفت‌وگو انسان نیست.» ص۱۱۶ و ۱۳۶

«آزادی و نان را هم‌زمان برمی‌گزینم. نمی‌توان یکی را بدون دیگری انتخاب کنیم. اگر کسی نان‌تان را گرفت، در همان آن آزادی شما را نیز سلب کرده است. اگر کسی آزادی‌تان را گرفت، مطمئن باشید نان‌تان نیز در معرض خطر است.» ص ۱۸۴

«تنها نویسنده و هنرمند رئالیست خداست… نویسندگان و هنرمندان دیگر لاجرم به واقعیت وفادار نیستند.» ص۳٠۶

 در دفاع از فهم / آلبرکامو / نشر چشمه / ۳۵٠ صفحه / ۱۳۸ هزار تومان / چاپ اول و دوم، تابستان ۱۴٠۱.


https://www.instagram.com/p/Co8CLTeINxK/?igshid=MDJmNzVkMjY=

دو روز کارگاه داستان نویسی محمد حسن شهسواری در نیشابور برگزار شد.

کارگاه داستان نویسی محمدحسن شهسواری، جمعه ۲۸ و شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ در دفتر انجمن داستان سیمرغ نیشابور برگزار شد.

مصطفی بیان، موسس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور و محمدحسن شهسواری، داستان نویس و مدرس داستان

کارگاه داستان نویسی «محمدحسن شهسواری» در نیشابور

به همت «انجمن داستان سیمرغ نیشابور»، کارگاه داستان‌نویسی «محمدحسن شهسواری» جمعه ۲۸ و شنبه ۲۹ بهمن ۱۴٠۱ (صبح و عصر) در نیشابور برگزار خواهد شد.

 ظرفیت محدود

لطفا برای کسب اطلاعات بیشتر جهت شرکت در کارگاه، به ادمین کانال تلگرام و یا اینستاگرام «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به آدرس Simurgh_Dastan@ پیام بدهید.

 محمدحسن شهسواری، متولد سال ۱۳۵٠، داستان‌نویس، مدرس داستان و داور چند جایزه معتبر ادبی مانند جایزه هوشنگ گلشیری، جایزه بهرام صادقی و جایزه منتقدان‌و‌نویسندگان‌مطبوعات است. اولین مجموعه‌داستانش «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه» در سال ۱۳۷۹ و نخستین رمانش «پاگرد» در سال ۱۳۸۳ منتشر شد و نام او را سر زبان‌ها انداخت. او در سال ۱۳۹۵ کتاب «حرکت در مه» را در فن داستان‌نویسی و نوعی کتاب راهنمای فیلمنامه‌نویسی منتشر کرد که امسال چاپ نهم آن توسط نشر چشمه منتشر شده است؛ همچنین در سال ۱۳۹۸ آخرین رمانش «شهریور شعله‌ور» را منتشر کرد که به چاپ سوم رسیده است.

«شهریور شعله‌ور» رمانی است در ژانر جنایی و تریلر که محمدحسن شهسواری، آن را در ادامه‌ی رمان «مرداد دیوانه» نوشته است.

شهسواری در سال ۱۳۹۸ رمانی را با انتشارات شهرستان‌ادب منتشر کرد به نام «ایران شهر» که «یک رمان چند جلدی» است. به گفته‌ی وی، ۸ جلد آن نوشته شده و ۵ جلدش منتشر شده است.

بدون تعارف

 رُک و پوست‌کنده خدمت دوستانِ کتابخوان در حوزه‌ی ادبیات‌داستانی عرض کنم، فریبِ تبلیغات ناشران محترم داخلی و عنوان انتخابِ برگزیده‌ی فلان جایزه‌ی ادبی را نخورید!

 در مورد ناشران بزرگی مانند نیماژ و چشمه بگویم که در این دو سال اخیر، اکثر داستان‌های ایرانی از این دو ناشر خواندم، ضعیف بودند! به عنوان مثال کتا‌ب‌های جدید انتشارات نیماژ مانند: «دو زن زیبا»، «ناشناس»، «روزن»، «گذر»، «حرف اول اسمش نون بود» و «مریلین مونرو سر جردن» همه‌ را خوندم. همه یک نقطه مشترک دارند؛ داستان شکل نگرفته است! به قول آگاتاکریستی: داستان، فقط نوشتن نیست؛ نیاز به فکر کردن هم دارد.

 دیشب مجموعه‌داستان «فارسی بخند» سپیده سیاوشی را از طاقچه خریدم. حجمش زیاد نیست؛ ۹ داستان‌کوتاه که کمتر از ۱۲٠ صفحه (بر اساس شمارش فایل اینترنتی) است.

 سپیده سیاوشی، سال ۹٠ این مجموعه را توسط نشر قطره چاپ کرد. آن موقع سپیده سیاوشی ۲۵ سال داشت و این کتاب، اولین کتابش بود. او در یک مصاحبه توضیح داد که این کتاب حاصل آموخته‌هایش از کارگاه‌های حسین سناپور است.

 این مجموعه، همان سال برگزیده‌ی جایزه ادبی گلشیری شد و با استفاده از همین عنوان، چهار بار در کمتر از دو سال تجدید چاپ شد و بعد هم دیگر چاپ نشد؛ تا اینکه نشر نیماژ در سال ۹۶ چاپش کرد (چاپ پنجم کتاب).

 داستان‌های این مجموعه را هم خوندم. خیلی‌خیلی ضعیف بود. اصلا داستان‌ها شکل نگرفته است. نه تعلیق و نه گره داستانی! داستان تا گره و تعلیق نداشته باشد که داستان نیست. بیشتر تخیلات شخصی یک نویسنده را می‌خوانیم و نویسنده در پایان داستان، خواننده را به امون خدا رها می‌کند. اصلا خواننده مهم نیست برای دلِ خودم داستان می‌نویسم!

 مثلا داستان اول، که عنوان کتاب هم هست رابطه‌ی دو نفر را روایت می‌کند که یکی از آنها مهاجر است و به دلیل ندانستن زبان خارجی، نمی‌تواند با دوستش و اطرافیان ارتباط برقرار کند و از طرح فراتر نمیرود.  خب! چی شد؟ قرار است داستان به ما چه بگوید. گره داستان کجاست؟ علت و معلول‌ها؟ همین… آخرش کشک!

 یا داستان دوم که برخلاف داستان اول، همه زبان مشترک دارند، می‌توانند فارسی صحبت کنند؛ اما نمی‌توانند ارتباط برقرار کنند… خب….  آخرش؟!  نتیجه؟!  گره داستانی؟! آخر داستان…  ؟! سوژه جالب و نو ولی ادامه و پرداخت ضعیف.

  داستان سوم و چهارم: «برف» و «از آخر به اول» هم گرفتار همین بلاست….  و بقیه داستان‌ها…  مانع و ضعف اصلی ۹ داستانِ این مجموعه، عدم رعایت علت و معلول‌ها و شکل نگرفتن ساختار داستانی است!

 حالا می‌رسیم به داوران محترم جایزه هوشنگ گلشیری که نام بزرگِ گلشیری را به یدک می‌کشند. داوران محترم، بر اساس چه معیارهایی داستان‌های این کتاب را برگزیده معرفی کردند؟! خیلی کنجکاوم اگر هوشنگ گلشیری زنده بود و می‌دید با نامِ خودش این داستان‌ها رو برگزیده اعلام می‌کردند؛ چه برخوردی با داوران محترم داشت؟!

 خلاصه، برخی جوایز ادبی که نامِ نویسندگان بزرگ را یدک می‌کشند؛ مانند جایزه ادبی گلشیری و همچنین هیات انتخاب داستان ایرانی در برخی ناشران معتبر مثل نیماژ و چشمه لطمه‌ی بزرگی به ادبیات معاصر ایران می‌زنند. حرفم را بدون تعارف زدم و مطمئنم دوستان زیادی از من دلخور میشوند؛ اما از خواننده‌ی محترم درخواست دارم فریب تبلیغات جوایز معتبر ادبی و ناشران پُر زرق و برق را نخورند و در این روزهای سخت اقتصادی با دقت کتاب انتخاب کنند.

 مصطفی بیان / جمعه ۲۱ بهمن ۱۴٠۱

#سپیده_سیاوشی
#فارسی_بخند
#نشر_نیماژ

https://www.instagram.com/p/Coe4yOTOmMm/?igshid=MDJmNzVkMjY=

انجمن داستان سیمرغ نیشابور برای هم وطنان زلزله زدۀ خوی فراخوان یاری رسانی منتشر کرد.

«انجمن داستان سیمرغ نیشابور» از هم وطنان برای یاری رساندن به هم وطنان زلزله زده شهرستان خوی دعوت کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مصطفی بیان دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور، ضمن ابراز همدردی و همراهی با هم وطنانِ زلزله زده شهرستان خوی از عموم هم وطنان و همچنین مردم شهرستان نیشابور دعوت کرد تا کمک‌های خود را در قالب لباس گرم، غذای بسته‌بندی شده و همچنین کمک‌های نقدی، هلال احمر را یاری کرده و در صورت تمایل به اهدای کمک‌های نقدی، مبالغ کمک را به شماره کارت ۶۳۶۷۹۵۷۰۷۸۷۵۸۳۳۶ به نام جمعیت هلال احمر واریز کنند.

وی افزود: در حال حاضر بیشترین کمک غیر نقدی مورد نیاز وسایل گرم‌کننده مثل هیتربرقی و پتو است و مردم می‌توانند این اقلام را به شعب جمعیت هلال احمر در سراسر کشور تحویل دهند.

دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور گفت: «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» به همت تعدادی از داستان نویسان در دو مرحله مبلغ یک میلیون تومان به شماره حساب هلال احمر واریز کرد.

وی ادامه داد: «انجمن داستان سیمرغ نیشابور» پیش از این در اهدای شیرخشک نوزاد به هم وطنانِ سیل زده کرمانشاه در سال ۹۸ و نیز اهدای بیش از ۵ میلیون تومان کتاب به سه کتابخانه روستاهای محروم استان‌های سیستان و بلوچستان و کردستان در بهار امسال ایفا نقش کرده است.

بیان گفت: امید است مردمِ سخاوتمند و فرهنگ دوست شهرستان نیشابور، همانطور که در حوادث مشابه نشان داده‌اند، با اهدای کمک‌های انسان دوستانه خود به نهادهای خدمت‌رسان، موجبات کاهش درد و رنج هموطنان عزیزمان در این نقطه از ایران را فراهم آورند.

https://www.mehrnews.com/news/5702930/%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF

کتاب‌های «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمهٔ علی ملایجردی توسط انتشارات خردگان منتشر شد.

کتاب‌های «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» و «افسانه‌های زیر چادر» با ترجمهٔ علی ملایجردی توسط انتشارات خردگان منتشر و در کتابفروشی‌های سراسر کشور توزیع شد.
 «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» شامل ۶ داستان‌کوتاه اثر «آنار رضایف» است. «آنار رسول اوغلو رضایف»، متولد سال ۱۹۳۸، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان فیلم و دبیر اتحادیهٔ نویسندگان آذربایجان است. اکثر داستان‌های این مجموعه در سال‌های سرکوب و پاکسازی‌های استالین در آذربایجان تحت سیطرهٔ شوروی نوشته شده‌اند.
در آذربایجان به آنار رضایف، عنوان احترام‌آمیز «نویسندهٔ مردم» داده شده. علی ملایجردی در ابتدای کتاب نوشته: «داستان‌های این مجموعه با اجازهٔ کتبی نویسنده به زبان فارسی برگردانده شده است.»
مجموعه‌داستان «طبقهٔ ششم خانهٔ پنج طبقه» نوشتهٔ آنار رضایف با ترجمهٔ علی ملایجردی، به همت انتشارات خردگان، در ۱۶٠ صفحه به قیمت ۱٠۵ هزار تومان، پاییز امسال منتشر شده است.
کتاب «افسانه‌های زیر چادر»، مجموعه‌ای از افسانه‌های آسیای میانه، نوشتهٔ سلی پام کلیتون با ترجمهٔ علی ملایجردی و تصویرگری سوفی هرکس همیر توسط نشر خردگان منتشر شده است.
این کتاب شامل افسانه‌های زیر چادر از کشورهای افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان است که در ۶۴ صفحه تمام رنگی به قیمت ۱۱٠ هزار تومان منتشر شده. داستان‌های این مجموعه، مناسب گروه سنی کودکان و نوجوانان است.
علی ملایجردی ، نویسنده، مترجم، متولد سال ۱۳۴۶ و ساکن نیشابور است. از وی ترجمه‌های مجموعه‌داستان «فقط یک مشت استخوان»_داستان‌های کوتاه زبان اردو_ و رمان «تعلیم نفس کشیدن»، اثر آن تایلر و همچنین نگارش رمان «بایقوش» در سال‌های گذشته منتشر شده است.

علاقه‌مندان می‌توانند این دو کتاب و همچنین سایر آثار علی ملایجردی را از سایت و یا صفحهٔ اینستاگرام انتشارات خردگان خریداری کنند: 👇

www.kheradgaan.ir

https://www.instagram.com/p/CnUWrdiuodD/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

عنوان مقاله: زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

با نگاهی به سه کتاب «پدران و پسران»، «رودین» و «آشیانۀ اشراف» اثر ایوان تورگنیف

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در ۱۰ نوامبر سال ۲۰۱۸ در دویستمین سالگرد تولد «ایوان تورگنیف»، از بنای یادبود و خانه موزۀ ایوان تورگنیف در خیابان اوستوژنکای شهر مسکو بازدید کرد. پوتین در بخشی از سخنرانی کوتاهش گفت: «قبل از هر چیز اجازه بدهید به شما در دویستمین سالگرد تولد ایوان تورگنیف، نویسنده بزرگ روسی تبریک بگویم. تصور ادبیات کلاسیک روسیه بدون او غیرممکن است. امروز برای رونمایی از بنای یادبود ایوان تورگنیف در مسکو گرد هم آمده ایم…. می‌دانیم که او سال‌های زیادی را در خارج از کشور گذراند؛ بسیاری از شاهکارهایش در آنجا شکل گرفت…. با این حال، ایوان تورگنیف همیشه یک نویسنده روسی و یک مرد روسی باقی می ماند.» 

«ایوان سرگیویچ تورگنیف» در اواسط پاییز سال ۱۸۱۸ در ولایت آریول روسیه به دنیا آمد. پدرش، افسری بازنشسته از یک خانوادۀ اصیل روسی بود؛ اما چندان ثروتی نداشت. مادر ایوان که زنی بسیار مستبد و سنگدل بود از خانوادۀ متوسط اشرافی و بسیار ثروتمند بود. از این روی مادرش، هم در خانه حکومت می کرد و هم بر دهقانان. خاطراتِ تلخِ دورانِ کودکی ایوان، بعدها سرچشمۀ داستان هایش، به خصوص داستان بلند «پدران و پسران» و «رودین» شد.

ایوان به دلیل علاقۀ مفرط به ادبیات وارد رشتۀ زبان شناسی در دانشگاه مسکو شد و پس از یکسال تحصیل به دانشگاه پترزبورگ رفت. دانشگاهی که نویسندۀ بزرگی همچون «نیکلای گوگول» در آن کرسی استادی داشت. پس از اتمام درس، عازم آلمان شد و به تحصیل فلسفۀ هگل که در آن زمان شهرتی بسزا داشت، پرداخت. آشنایی با روشنفکرانی آرمان گرا و آنارشیست بنام، همچون «میخائیل باکونین» خاطرات و دانسته هایی را برای او به ارمغان آورد.

ایوان پس از چهار سال تحصیل در رشتۀ فلسفه و ادبیات جدید اروپای غربی در سن ۲۲ سالگی به روسیه بازگشت. یکسال بعد، برای اخذ کارشناسی ارشد فلسفه، بار دیگر به دانشگاه پترزبورگ رفت.

روزگاری که تورگنیف به سوی شهرت ادبی پیش می رفت، دوران زمامداری «نیکلای اول» _  معروف به «نیکلای تازیانه زن» _ بود. نیکلای اول، دیکتاتوری مستبد و بی رحم بود که مخالفان و منتقدان خود را اعدام و یا تبعید می کرد. نویسندگان، شاعران، روزنامه نگاران و روشنفکران بسیاری مانند ایوان تورگنیف جلای وطن کردند و یا مانند داستایفسکی، در سال ۱۸۴۹ بازداشت و برای پنج سال به سیبری تبعید شدند.

در قرن نوزدهم، ناکارآمدی، انزوا و عقب ماندگی اقتصادی حکومت نیکلای اول، همزمان با رشد اقتصادی، انقلاب صنعتی و پیدایش لیبرالیسم اروپای غربی، به خیزش و جنبش های سیاسی و اجتماعی در روسیه منجر شد. از مهم ترین این جنبش ها، جنبش ۱۴ دسامبر ۱۸۲۵ روسیه است که اشراف، افسران و نظامیان آزادی خواه بر علیه حکومت نیکلای اول به پاخواستند اما با سرکوب خشونت آمیز حکومت تزار روسیه مواجه شدند.

بعد از شکست جنبش دسامبر ۱۸۲۵ در زمان نیکلای اول، مدارس، دانشگاه ها، نشریات و انجمن ها با تشکیل پلیس مخفی تحت نظارت مستمر قرار گرفتند.

در همین دوران نیکلای اول بود که جنگ های ایران و روسیه همزمان با پادشاهی فتحعلی شاه قاجار در ایران، رخ داد که نتیجۀ این جنگ ها، عهدنامۀ ننگین ترکمنچای بود.

ایوان تورگنیف در همین زمان به فرانسه گریخت و به مدت طولانی در پاریس زندگی کرد. در آنجا با بزرگان ادبیات فرانسه از جمله فلوبر و امیل زولا از نزدیک آشنا شد. با انتشار رمان «پدران و پسران» در سال ۱۸۶۲ و در سن ۴۴ سالگی، نامِ او در اروپای غربی پُرآوازه و نخستین نویسندۀ روسی بود که در اروپا شناخته شد.

بعد از انتشار کتاب «پدران و پسران»، دورانِ دیکتاتوری «نیکلای اول» جایش را به «الکساندر دوم» داد. الکساندر دوم، برخلاف نیکلای اول، به «تزار رهایی بخش» معروف شد. در این سال ها، فضای خفقان و سانسور در هم شکسته و اهل قلم جانی دوباره گرفتند. اما اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، آزادی بیان و تقسیم املاک در بین دهقانان در دورانِ «الکساندر دوم» نتوانست جلوی جنبش های کارگری و روشنفکران را بگیرد. روسیه قرن نوزدهم، شاهد رشد اقتصادی و انقلاب صنعتی اروپای غربی و آغاز جنبش های جدید مانند جنبش نهیلیسم در بین روشنفکران و تحصیل کردگان آزادی خواه بود. 

تورگنیف با اوضاع سیاسی و اجتماعی کشورش آشنایی کامل داشت و با خوی معتدل و ملایمی که داشت، سعی می کرد با گروه ها و افراد مختلفی که در جامعۀ آن روز روسیه حضور داشتند، ارتباط و نزدیکی داشته باشد.

ایوان تورگنیف اولین کتابش _ رودین _ را در سال ۱۸۵۶ در سن ۳۸ سالگی در مجلۀ سورمنیک (معاصر) به چاپ رساند و رمان «پدران و پسران» را که از جمله شاهکارهای وی به شمار می آید در سال ۱۸۶۲ در سن ۴۴ سالگی منتشر کرد.

درونمایه داستان «پدران و پسران»، نفاق و جدال بین دو نسل پیر و جوان و طبقات اجتماعی است. «بازارُف»، قهرمان داستان، نمادی از یک جوان تحصیل کرده و روشنفکر صادق و نیهیلیست قرن نوزدهم روسیه است که در چهرۀ قهرمانِ داستان «رودین» متجلی می شود. 

تورگنیف، بنا به گفتۀ خود همیشه پای بند به اصلاحات، سیاست معتدل و مخالفت با هر نوع خشونت و انقلاب مسلحانه بود؛ حتی در داستانِ «پدران و پسران»، شخصیت اصلی داستان، بازارف را به باد انتقاد می گیرد. بازارف، نمایندۀ نسل جوان تحصیل کردۀ روسی است. او فردی است که با هر نوع سنت و سلطه ای سر مخالفت دارد. بازارف، جوانی قاطع و قوی است اما مانند تمام قهرمانان داستان های تورگنیف، شخصی سرخورده و منفعل است. بنا بر جریان داستان، بازارف در نهایت به بیهودگی عقاید و مبارزۀ خود ایمان می آورد و بدون اینکه کاری مهم و تاثیرگذار انجام دهد، جان می دهد.

در سال های ۱۸۴۰ و ۱۸۶۰ در روسیه دو دستۀ مهم حاکم بر افکار ادبی و اجتماعی بودند:

۱ ) اسلاووفیل ها که معتقد به حفظ فرهنگ گذشتۀ روسیه بودند و با کاپیتالیزم و فرهنگ مغرب زمین که کم کم به روسیه نفوذ می کرد، مخالفت شدید می ورزیدند و آن را محکوم به فنا می دانستند. این گروه به شدت مذهبی و پایبند به نظام سیاسی سنتی بودند.

۲ ) دستۀ دوم، جوانان تحصیل کرده و غرب دیده بودند که آرمان آنها اصلاحات سیاسی و اجتماعی بود. این دسته معتقد بودند که روسیه از اروپای غربی و انقلاب صنعتی اروپا عقب مانده است و باید با فرهنگ و تمدن جدید ارتباط برقرار کند.

ایوان تورگنیف که خود آشنایی کامل به فرهنگ و زندگی مردمانِ آلمان و فرانسه داشت، موافقِ دستۀ دوم و مخالف هرگونه خشونت و مبارزۀ مسلحانه با حاکمیت و دولت تزار بود. تورگنیف اعتقاد داشت آیندۀ روسیه به پذیرش جنبه های مثبت فرهنگ غرب وابسته است و نمی توان با تمام دنیا به ویژه غرب ارتباط نداشت!

ایوان در صفحۀ ۱۹۵ کتابِ «رودین» می نویسد: «روسیه می تواند بدون هر یک از ما سر کند ولی هیچ یک از ما قادر نیستیم بدون روسیه سر کنیم… خارج از ملیت نه هنری وجود دارد و نه حقیقتی و نه زندگی، هیچ چیز وجود ندارد.» بدبختی در این است که حکومت تزار و همچنین رودین و بازارُف، روسیه را نشناختند و این واقعا یک بدبختی بزرگیست.

زن در آثار داستانی ایوان تورگنیف

ایوان تورگنیف، نویسندۀ رئالیسم انتقادی و لیبرال سنتی بود. گرایش غرب گرایانه داشت و نماد روشنفکری در روسیه قرن نوزدهم بود؛ روشنفکری صادق که سلاحی جز قلم، اندیشه و بیان نداشت. او مبارزی آرمان گرا و خواهان اصلاحات برای جامعۀ زمانِ خود بود. بارها، باورها و داستان هایش از طرف دوستانِ سنتی و رادیکال مورد توهین و فحاشی قرار گرفت. با این وجود ایوان با همۀ گروه ها ارتباط دوستانه داشت.

برخلاف شخصیت های مرد در داستان های تورگنیف که آرمان گرایان منفعل بودند؛ شخصیت های زن در داستان ها، با اراده و کاردان هستند. دختران جوانی که در جامعۀ سنتی و مستبد حکومت تزار از حق تحصیل و از کمترین حقوق اجتماعی برخوردار نبودند. تورگنیف برای دختران و زنان جوان، شخصیت و ارزش قایل بود. معتقد بود اشخاصی که برای عقل زن ها ارزش کافی قایل نیستند آدم های بسیار بی انصافی هستند (صفحه ۷۶ داستان رودین).

ناتالیا (در داستان رودین) و آسیا (در داستان آسیا) دختران باهوش و خوش اخلاقی هستند که علاقه به کتاب، تاریخ، ادبیات و تحصیل داشتند و می خواستند مانند مردانِ جوان در جمع مردم و در بطن جامعه حضور فعال داشته باشند. بدبختی در این است که مردانِ جوان، روشنفکر و اهل قلم به اهمیت وجود دختران و زنانِ جوان دورۀ خود پی نبردند و این واقعا یک بدبختی بزرگی برای روسیه قرن نوزدهم بود!

«کسی که در راه آرمان بزرگی مبارزه می کند نباید به فکر خویش باشد. زن هم مانند مرد، دارای استعداد و قدرت است. زنان جوان از مردان جوان خودپسند روی گردان هستند. زنان جوان حتی در زمانی که عاشق می شوند، قادراند فداکاری کنند و در راه آرمان از عشق بگذرند. فداکاری و ایثار را درک می کنند؛ چون خودشان قادر به فداکاری اند.» (صفحه ۱۲۶ داستان رودین).

دختران و زنان جوان قرن نوزدهم روسیه چه می خواستند؟ آنها می خواستند شانه به شانۀ مردانِ جوان در رسیدن به آرمان های بزرگ مشارکت داشته باشند. می خواستند در تحقق آرمان ها و اهدافی که مربوط به خودشان بود، مشارکت داشته باشند و تصمیم بگیرند.

اما جامعۀ سنتی، تزاری و حتی روشنفکران و غرب دیدگانِ جوان روسی هنوز اعتقادی به قدرت و نبوغ دختران و زنانِ جوان خود نداشتند. آنها باور داشتند امور زنان در زاییدن و خانه داری خلاصه شده است و در ایران هم می گفتند: برای رودابه همین بس است که پسری مثل رستم بزاید. هنر زنان را همین بس بود که شیرانِ نر بزایند.

در حالی که ایوان تورگنیف در دو قرنِ پیش اعتقاد داشت که دختران و زنانِ جوان، در کنار «مادر بودن»، نقش های مهمِ دیگری نیز در شکل دادن به اجتماع و فرهنگ بشری داشته و دارند؛ که در تاریخ بشر و همچنین تاریخ کشورمان، نمونه های بسیاری است که زنان در دربار و یا در پشت میدانِ نبرد، ابتکار عمل را به دست می گرفتند و از بروز جنگ جلوگیری می کردند.

چاپ شده در نشریه «آفتاب صبح نیشابور» / شماره ۱۰۱ / ۱۰ دی ۱۴۰۱

مصطفی بیان / داستان نویس

نگاهی به داستان بلند «جان غریب» نوشتۀ ملاحت نیکی

نگاهی به داستان بلند «جان غریب» نوشتۀ ملاحت نیکی، نشر بان، ۲۲۳ صفحه، ۶۰ هزار تومان، چاپ دوم، زمستان ۱۴۰۰

مصطفی بیان / داستان نویس

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۱۵۰ / بهمن ۱۴۰۱

«من غریبه ام. همیشه بوده ام. حتی در شهر خودم هم احساس غربت کرده ام.» (صفحۀ ۳۸ و ۳۹)

شخصیت اصلی داستان، جوانی تحصیل کرده به نامِ «آزاد» است که مانند تمام جوانان تحصیل کردۀ کشورمان بعد از تحصیل دچار چالش، سرخوردگی اجتماعی و هرج و مرج روزانۀ جامعۀ پُرتلاطم و سیاست زده می شود.

یک شب، آزاد به طور اتفاقی با مردی به نامِ نقدلو آشنا می شود. نقدلو صاحب کارخانۀ سازندۀ قطعات خودرو است. نقدلو از او می خواهد به کارخانه اش بیاید و آزاد نیز قبول می کند.

شکل و فضای داستان، محیط کارگری مردانه را می سازد. مردهای این داستان به طور اغراق آمیزی، مودب، حرف گوش کن و سنجیده هستند که این در فضای جدی کارگری کمی نامانوس است!

در صفحۀ دوم داستان، نام ده کارگر می آید: شهباز، علی، ناصر و … که گویا قرار است در شکل گیری مسیر داستان و شخصیتِ قهرمانِ داستان نقش داشته باشند.

داستان از روز سیزده فروردین آغاز می شود. روزی که همه جا تعطیل است و شهر غریب. روزی که کار برای کارگران سخت و طاقت فرسا است. آزاد، از سحر سرکار می آید و شب به خانه برمی گردد. انگار به اجبار با خورشید غریبه شده است. خورشیدش می شود چراغ گازی بزرگ وسط سوله. کار … کار … کار. مثل یک ربات. غریب و بی احساس: «سرچشمۀ غربت کجاست؟ … سرچشمۀ غربت درون خود آدمه.» (صفحه ۴۰ کتاب)

قهرمان داستان، تنها و غریب است. آزاد، از گذشته، مادر و قبرهای بی نام و نشان فراری است. آزاد فراری است؛ از سوال شنیدن و دروغ پاسخ دادن خسته شده است. هر دروغی در نقل دوم و سوم، راست می شود. واقعا «دروغ» به سادگی تغییر رنگ می دهد و «راست» هضم آدم می شود. آدم، باید «دروغ» بشنود اما «آزاد» می خواهد روزی همۀ رازهای گذشته اش را برای کسی فاش کند. نمی خواهد مانند بقیه دروغ بگوید؛ ولی الان می خواهد گم شود میان جمع؛ جمعی که مثل خودش هستند؛ کار … کار … کار. انگار باید ذهن او و جمع، به کار مشغول باشد.

نویسنده در داستان، آهسته و رمزآلود به مسائل اجتماعی و رویدادهای تاریخی بعد از انقلاب می پردازد: «مادر یک بار و فقط یک بار گفته بود بیا! گفته بودم نه. وسط سیاه دامون ایستاده ام. یک آبپاش بزرگ دستم است. سراغ درخت ها می روم و آب شان می دهم. آب نیست، آخر سیاه است. همرنگ جنگل… قدم های بلند بر می دارم و پای هر درختی سیاهی درون آبپاش را می پاشم. پای هر درخت لوحی سنگی است با حرف و شماره ای حک شده رویش. یادم می آید دنبال قبری آمده ام جنگل.» (صفحه ۱۷ کتاب)

آزاد در جریان تجمعات دانشجویی به اصرار «هستی» شرکت می کند. همین حضور آزاد در تجمعات دانشجویی باعث می شود مثل آب خوردن، پرونده اش به دادگاه انقلاب برود و اسمش در لیست دانشجویان ستاره دار قرار بگیرد. مدرک دانشجویی او معلق می ماند و تکلیفش نامشخص.

هستی، همکلاسی اش بود. آزاد به ادبیات و تئاتر علاقه داشت و هستی به روزنامه نگاری و فعالیت های سیاسی. همۀ هم کلاسی هایش با دانشگاه تسویه کرده و مدرک شان را گرفته بودند؛ حتی هستی و دوستانِ سیاسی اش. این وسط، دانشگاه خیلی راخت بر سرِ آزاد خراب شده بود. آزاد هیچ اعتقادی به فعالیت های سیاسی و رادیکال نداشت؛ اما به حکم دادگاه، مدرکش معلق بود.

گذشته، راز، اسم، رسم، نشانی و کتاب ها همه در سیاه دامون چال شده اند. گویا همه چیز به سیاه دامون ختم می شود. عمه منیژه می گوید: «نسلِ من، نسلِ آرزوهای بزرگ و قهرمان پروری بود…. طول کشید تا بفهمم حرف های گنده تو متن سخنرانی ها بزرگ اند و قهرمانان ممکنه کیسۀ آب گرم شون رو بیشتر از متن سخنرانی شون دوست داشته باشند» (صفحه ۱۹۸ کتاب).

داستان «جان غریب» داستان دو نسل است. دو نسلی که با هم غریبه اند. نسل شجاع، مبارز و آرمان گرایی که برای احقاق حق شان به دنبال پیشوا بودند و نسل بعدی که دنباله روی نسلِ آرمان گرا هستند اما سرکوب شده اند و دلسرد و شجاعت نسل قبلی را ندارند.

نویسنده به دو نسل بعد از انقلاب نگاهی می اندازد؛ نگاهی سطحی و شتابزده. تنها تصویری به مخاطب نشان می دهد اما خواننده را وارد فضای آن دوران نمی کند. کلمات نمی تواند با خواننده ارتباط برقرار کند؛ و خیلی سریع، داستان به پایان می رسد. بدون آنکه بدانیم چرا پدر مُرد؟ راز گذشته چه بود؟ سرنوشت آزاد و کلنجار رفتن با درون و گذشتۀ خود چه شد؟ چرا آدم ها با هم غریبه بودند؟ و غیره. در پایان داستان، همۀ سوال ها بی پاسخ می ماند!

«ملاحت نیکی» متولد سال ۱۳۵۳ است. «جانِ غریب» سومین کتابِ اوست که تابستان ۱۴۰۰ توسط نشر بان منتشر شد و زمستان همان سال به چاپ دوم رسید.

گفت و گوی ماهنامۀ «سایه سپید» با مصطفی بیان دربارۀ انجمن و جایزه داستان سیمرغ

گفت و گوی ماهنامۀ «سایه سپید» با مصطفی بیان، موسس و مدیر انجمن و جایزه داستان سیمرغ نیشابور

سایه سپید / شماره ۳۸ / ۳ دی ۱۴۰۱

گفت و گو توسط حمیدرضا هادوی