همه نوشته‌های mostafa bayan

داستانک : سه ثانیه

عنوان داستانک : سه ثانیه

آن قدر دود بود که چهره ی خیابان دیده نمی شد. کلاه کش بافی را تا روی گوش هام کشیده بودم پایین و صدای خرخر خودم را از پشت ماسک می شنیدم. خودم را بین جمعیت هراسان رساندم. مامور آتشنشانی را دیدم که لبش شروع کرد به لرزیدن. دلش را گرفت و روی دو زانویش خم شد. زبانش را بیرون آورد و عُق زد. بدنش بی حس شد و روی زمین افتاد. دو نفر از ماموران آتشنشان به همراه یک مامور پلیس او را از روی زمین بلند کردند و دوان دوان به طرف آمبولانس رساندنش. کسی نمی دانست چه بلایی سرش آمده. هیچکس ! عده ی دوربین به دست، در پی سلفی گرفتن و فیلم برداری به دنبال آنها می دویدند!

صدای خرناس بلندی شنیده شد. پشت سرِ آن صدایی آمد که گفت :«یا خدا …!». نگاه ها و لنز دوربین ها به طرف انگشت اشاره ی صاحب صدا رفت. زمین زیر پایمان بعد از آن صدا، تکانی عصبی خورد.

 

چشم هایش را باز می کند و سرش را آهسته بالا می برد. نور آفتاب می خورد به چهره ی خاک گرفته اش که خط های قرمز رویش نهرهای کوچکی ساخته اند.

چشم هایم را می بندم و می شمارم.

هزار و یک … هزار و دو … هزار و سه … صدای آژیر آمبولانس و ماشین های امداد می پیچد. هزار و یک … هزار و دو …. هزار و سه … داغی شعله های آتش و صدای انفجار گاز. هزار و یک … هزار و دو … هزار و سه … به فریاد آتشنشان ها  کسی اهمیت نمی دهد. هزار و یک … هزار و دو … هزار و سه …. همه جا را دود غلیط آتش فرا می گیرد. هزار و یک … هزار و دو  … او را زیر خروارهای  آهن و خاک و آتش پیدا کردند.

مصطفی بیان 

چاپ شده در هفته نامه «همشهری جوان» / ۱۶ بهمن ۱۳۹۵

درباره ی داستان بلند «خط تیره» و مجموعه داستان «شیوَن» نوشته ی سعید اسدی

عنوان مقاله : درباره ی داستان بلند «خط تیره» و مجموعه داستان «شیوَن» نوشته ی سعید اسدی

داستان بلند «خط تیره» یک رمان اجتماعی – احساسی – انتقادی – حادثه ای  است. رمانی که اصولا با قضایا و مسائلی سر و کار دارد که بیشتر بر اوضاع و احوال محیطی و اجتماعی تمرکز دارد. نویسنده سعی می کند احساسات و هیجانات درونی خود را نسبت به حوادث پیرامون، از زبان علی (شخصیت اصلی رمان) نشان بدهد.

داستان بلند «خط تیره»، کمابیش بر محور حوادث گسسته و ناپیوسته می گردد و پیرنگ و شخصیت های داستان تابع حوادث داستان است.

داستان «خط تیره» با صحنه ای از یک حادثه تصادف پیکان کهنه آغاز می شود که پلیس و مردم اطراف آن جمع شده اند و بی تفاوت در حال صحبت کردن با گوشی همراه شان هستند و پول به سوی جسد پرتاب می کنند. گویی مردم تصمیم دارند او را در دریایی از اسکناس غرق کنند!

نویسنده از پیرمرد راننده ای می نویسد که از ماشینش پیاده می شود و علت راه بندان را پیدا کند و زیر لب دشنام می دهد و می گوید: «امروز یک نفر از جمعیت دنیا کم می شود» از بی تفاوتی افسر پلیس می نویسد: «سالی بیست و هفت هزار نفر در تصادف کشته می شَن.»

چرا از نگاه نویسنده افسر پلیس، پیرمرد راننده و مردم به «مرگ یک انسان» بی تفاوت شده اند!؟

نویسنده، داستان را با «نقد اجتماعی» آغاز می کند و به یک طرح مسئله اجتماعی با دید انتقادی می پردازد. او ناروایی های اجتماعی را می بیند و به اعتراض بر می خیزد. در مسیر داستان به سیگار، الکل، اعتیاد و خودکشی اشاره می کند و توجه خواننده را به این واقعیت ها جلب می کند.

علی، شخصیت اصلی داستانِ «خط تیره» در آستانه ی ورود به چهارمین دهه ی زندگی اش پس از مدت ها تنهایی ، عاشق دختری به نام یلدا می شود. پس از یک سال و اندی چت کردن و گپ زدن در اینترنت، با او قرار ملاقات می گذارد.

علی دوست داشت یلدا را به عنوان یک دوست، برای مدت طولانی نزد خود نگه دارد. به همین خاطر هرگز عجله نکرده بود که او را ببیند!

علی به یاد این جمله جیمز جویس در کتاب معروفش «دوبلینی ها» افتاد که : «دوستی بین یک مرد و یک زن ممکن نیست، زیرا رابطه جنسی باید در آن دخالت کند؛ و عشق بین یک مرد و مردی دیگر غیر ممکن است، زیرا رابطه جنسی نباید در آن دخالت داشته باشد».

علی اهل مطالعه و اشعار خیام است. به نویسندگی علاقه دارد. داستان های کوتاه و اشعار زیادی نوشته است. خوش نویسی می کند. در اتاقش نقاشی از ادوارد مونچ ، نقاش سبک اکسپرسیونیسم (هیجان نمایی) نصب است. نویسنده در رمانش به تابلوی نقاشی اشاره نمی کند اما می توان حدس زد زیرا نقاشی های ادوارد مونچ (یا ادوارد مونک) بر محور درد و بیماری و با موضوع یک زن و مرد شکل گرفته ‌اند.

علی آدمی بود که هیچ وقت عشق را قبول نداشت و روی این اسم وابستگی یا دلبستگی می گذاشت، حالا خودش وارد یک رابطه ی یک طرفه ی عجیب شده و البته شکست خورده است!

علی نمی داند این حماقت چرا برایش اتفاق افتاد؟ در این مدت به شدت روی یلدا حساس شده بود و دوست داشت هیچ پسر دیگری به غیر از او در زندگی یلدا نباشد.

«حس وحشتناکی قلبم را چنگ زد. نمی دانستم باید چه کار کنم؟ متعجب نگاهش می کردم. دوست داشتم زنجیرش کنم یا دست و پایش را ببندم و برای همیشه پیش خودم نگهش دارم» (صفحه ۲۳ کتاب).

رضا، تنها دوست عاقل و صمیمی علی است. آنها رابطه ی پُر فراز و نشیبی با هم داشتند. همیشه رضا برای دیدن او به خانه اش می آمد. رضا معتقد است که زندگی یک جنگ است. بعضی وقت ها ما آدم ها می دانیم قطعا بازنده ایم، ولی باز هم به جنگ ادامه می دهیم. او سعی می کند دوست و مشاور خوبی برای علی باشد اما انگار در این مسیر بازنده است.

نویسنده می نویسد: «کسانی که برای خود قهرمان ساخته اند، تا موقعی که حقیقت را نفهمند آسوده می خوابند اما اگر بفهمند …» (صفحه ۲۳کتاب).

زبان داستان با آرامش و بر روی یک خط موازی آغاز و بدون اوج و گره آن چنانی به پایان می رسد. داستان روایت زندگی واقعی مردم جامعه ی امروز ماست که نویسنده سعی کرده است به درستی به آنها بپردازد. داستان با برش های کوتاه و زیبا به پایان می رسد و در انتهای داستان نویسنده از زبانِ راننده پیرمرد و افسر پلیس هدفش را از نگارش داستان بیان می کند. در کل ویژه ترین بهره ای که با مطالعه این کتاب حاصل می شود، لذت صحنه ی پایانی داستان است که نویسنده از زبان شخصیت های داستانش خلق می کند.

سعید اسدی، نویسنده ی جوان کشورمان داستان بلند «خط تیره» را در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات کیان افراز در ۶۸ صفحه منتشر کرد. او در همان سال مجموعه داستانی با نام «شیوَن» توسط نشر ورجاوند به چاپ رساند.

«شیون»، مجموعه ای از ۹ داستان کوتاه است که حال و هوایی فلسفی ، عرفانی و پندآموز دارد و به زبانی ساده و روان بر روی کاغذ آورده شده است.

نویسنده در این مجموعه داستان سعی کرده است به حالات و عواطف پیچیده ی ذهنی و ویژگی های درونی انسان ها بپردازد. از این رو نویسنده به تشریح علت و معلول و واکنش ها می پردازد.

جمال میرصادقی در کتاب «شناخت داستان» به بررسی انواع مختلف داستان پرداخته است. او می نویسد: «معمولا به آثار خلاقه ای که در آنها تاکید بر حوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین شخصیت ها و آدم هاست، قصه می گویند. اما داستان کوتاه، روایت خلاقه ای است به نثر که با چند شخصیت سر و کار دارد و از تاثیر واحد مدد می گیرد و بیشتر بر آفرینش حال و هوا تمرکز می یابد تا پیرنگ.»

برای جذابیت شدن این گونه قصه ها، چه بهتر بود نویسنده با صفحه آرایی مناسب و شاید نوستالژیک و هماهنگ با فضای درونی داستان به بهتر شدنِ کتاب کمک می کرد.

مصطفی بیان

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک / شماره ۷۷ / دی ۱۳۹۵

شب «سیمین دانشور» در نیشابور

شب «سیمین دانشور» در نیشابور

نکوداشت سیمین بانوی ادبیات داستانی ایران با عنوان «شب سیمین دانشور» به همت انجمن داستان سیمرغ و با مشارکت کلبه کتاب کلیدر عصر دوشنبه ۲۲ آذر ماه ۹۵ در پژوهش سرای سینا مسیح آبادی برگزار شد. در این مراسم سه نفر از اساتید برجسته شهرستان ، عزیز الله صادقی ، حجت حسن ناظر و دکتر مهری امینی ثانی حضور داشتند و در مورد اندیشه و آثار دانشور سخن گفتند.

در ابتدای جلسه مصطفی بیان دبیر انجمن داستان سیمرغ گفت: «سیمین دانشور نویسنده ای که دردهای ناگفته ی زنان ایران را شناخت و در توصیف ذهنی و عینی زنان، موفق بود.»

دکتر مهری امینی ثانی به اندیشه و آثار سیمین دانشور پرداخت و توضیح داد: «دانشور با نگرشی اجتماعی، دنیای عینی و ذهنی زنان بی پناهی را توصیف می کند که در پهنه ی زندگی گم شده اند.»

در ادامه ی این جلسه  فاطمه سوقندی ، لیلا زنده دلان و سمیه سیدآبادی از اعضای انجمن داستان سیمرغ به معرفی و بررسی کتاب های «شهری چون بهشت» ، «جزیره سرگردانی» و «سووشون» سیمین دانشور پرداختند.

پایان بخش برنامه فیلمی مستند از زندگی سیمین دانشور بود و از طرف کلبه کتاب کلیدر ، سه جلد کتاب به رسم یادبود به اعضای فعال انجمن داستان سیمرغ اهدا شد.

سیمین دانشور 2

درباره ی رمان «زمستان فصل مردن نیست» نوشته ی فرشته نوبخت

درباره ی رمان «زمستان فصل مردن نیست» نوشته ی فرشته نوبخت

رمان «زمستان فصل مردن نیست» از نوع رمان های انتقاد اجتماعی با نگاهی روان شناختی است. نویسنده در این نوع رمان به طرح مسئله اجتماعی با دید انتقادی می پردازد. او در این رمان موضوع «زنان آسیب دیده اجتماع» را به نحوی به نمایش می گذارد و آگاهانه تباهی و ناروایی های اجتماعی را می بیند و به اعتراض بر ضد آن بر می خیزد. اعتراض نویسنده به نوعی اشاره به زنانی است که در حاشیه امن و رفاه اجتماعی قرار دارند. نویسنده آگاهانه این دو طبقه جامعه را در داستانش روبروی هم قرار می دهد و واقعیت بی عدالتی جامعه امروز ما را افشا می کند.

رمان، هرگز بر اساس احساساتی گری نگارش نشده و از احساسات و هیجانات عاطفی غلو شده پیرامون حوادث اطرافش به دور است.

نویسنده بیشتر بر اوضاع زنان آسیب دیده اجتماع، آدم هایی که به وفور می توان آنها را دید؛ زنانی که معتادند و یا رانده شده از خانه هایشان و زنان فراری کارتن خواب می پردازد. داستانی که در آن توجه بسیار به ویژگی های درونی شخصیت ها دارد. نویسنده به تشریح علت و معلول اهمیت می دهد و به انگیزه ها و رفتاری که از شخصیت های داستانش سر می زند، توجه بسیار دارد.

نویسنده در قالب یک قصه شخصیت چند زن، تهمینه، ثریا، عفت، شمسی، فائزه، فریبا، مهتاب، فرناز و مادرش را ترسیم می کند و آنها را در کنار هم قرار می دهد و در نهایت نویسنده هست که به زیبایی و ماهرانه همه ی آنها را در بالکن خانه ی فریبا جمع می کند و تصویر زیبایی از آنها در کنار هم می آفریند.

نویسنده می پرسد: «من نمی دونم اصلا چطوری یه زن کارش می کشه به این جا؟»

رمان با قصه ثریا و تهمینه آغاز می شود. رویارویی دو زن در دو طبقه مختلف اجتماعی. تهمینه، ثریا را در میان سطل های زباله ی شهر می بیند. نمی داند چرا به او اعتماد می کند و از او می خواهد به خانه اش بیاید. از ثریا می خواهد زندگی اش را برایش تعریف کند و تهمینه بنویسد. زیرا تهمینه نمایشنامه نویس است و قرار است درباره ی شخصیتی مثل ثریا بنویسد. (شاید تهمینه در داستان، خودِ نویسنده ی رمان باشد)

نویسنده با نگارش این رمان می خواهد بداند چرا نمی تواند بدون قضاوتِ آدمی دیگر، خودش را در پوستین او، از نو ببیند؟ دوست دارد بفهمد اگر قصه های زنان آسیب دیده اجتماعش واقعی یا واقعیت های زندگی هستند، او کجایشان ایستاده است؟

نکته حائز اهمیت این است که نویسنده در رمانش به کتابِ «زندگی روایت است: هانا آرنت» نوشته ی ژولیا کریستوا اشاره می کند. هانا آرِنت نویسنده و فیلسوف آلمانی – یهودی تبار است. در واقع اين اثر، آرنت را به عنوان فيلسوفی می ‌شناساند كه با انگيزه‌ ی «عشق به جهان» در پی تحقق بخشيدن به روند زندگی و گريز از «عدم تعلق» است.

چرا تهمینه این کتاب را می خواند؟

شاید تهمینه می خواهد مانند هانا آرنت باشد. از آنجایی که وی یک زن است و نگاهش به حقوق زنان تا حدود زیادی نشئت می‌گیرد.

«می خواهم داستان زندگی یه زن بی خانمان رو بگم. افسانه نمی گم. می خوام واقعیت رو بنویسم. می دونم واقعیت کمکِ زیادی نمی کنه، ولی الان این تنها چیزیه که می بینم و می تونم درباره ش بنویسم.» (صفحه ۳۴ کتاب).

نویسنده، به خوبی شخصیت های داستانش را می شناسد. فهمیده است که چطور جان و روحشان را تکه و پاره می کنند. هر شب کابوس می بینند و خودشان را بر لبه ی پرتگاهی عمیق و عظیم در آستانه ی فرو افتادن و با ته مانده ی امید برای رسیدن به آن سو نجات دهنده می بینند.

نویسنده می نویسد: «بزرگترین آرزوی شخصیت های داستانم این است که سر پناهی داشته باشند. دلشان زندگی کردن می خواهد. آنها می خواهد مانند خیلی زن های جامعه، پاک باشند. با یک مرد ازدواج کنند و به سقفی که از آن خودشان باشد، پناه ببرند.» فرشته نوبخت در مورد رمانش می گوید: «این رمان سعی دارد نوعی نگاه همدلانه و زنانه را برای زندگی در شهری که عضوی از آنیم پراکنده کند.»

چیزی برای ترسیدن ندارد…«کسی نمی تواند درد را از من بدزد. هیچ کس دنبال کاغذهای سیاه شده با کلمه و فایل های انباشته از عکس و فیلم زن های بیچاره نیست» (صفحه ۴۹ کتاب).

نویسنده می گوید آدم ها در عمقِ چاله هایی که زندگی برایشان می کَنَد خودشان را پیدا می کنند. در نقطه ی صفر. جایی که پس و پیش دیگر هیچ اهمیتی ندارد، جایی که باید خود را از زمین، از تهِ چالی بکَنی و بند شوی و اوج بگیری.

«به انتهای داستان رسیده ایم. به جایی که آرزوی هر کسی بعد از زمان درد و رنج است. لحظه ای که بشود، خندید و دلهره نداشت. لحظه ای که تمام نشود یا دستکم در میان دردها و رنج ها و فقدان هایِ ما تکثیر شود. خرد شود و قطره قطره لابه لایِ اضطراب ها و تلخی ها تزریق شود. ما شبیه آدم هایی که کاشف جزیره های کوچکی بوده اند و شاهد ناپدید شدنِ یخچال های بزرگ در اعماق اقیانوس، به پدیده های زندگی نگاه می کنیم. از جستجوی مفهوم زندگی خسته شده ایم و دلمان زندگی کردن می خواهد.» (صفحه ۱۶۷ کتاب).

مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه ابتکار ، یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵ / شماره ۳۵۸۳

اهمیت ناتورالیسم در مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» نوشته ی پیمان اسماعیلی

اهمیت ناتورالیسم در مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» نوشته ی پیمان اسماعیلی

«امیل زولا» در دو کتاب تاثیرگذار خود با عنوان «رمان تجربی و مقالات دیگر» (۱۸۸۰) و «ناتورالیسم در تئاتر» (۱۸۸۲) استدلال کرد که انگیزه ها و رفتار شخصیت های داستانی بر اثر وراثت و محیط زندگی شان شکل می گیرد و نویسنده، مانند جانورشناسی که در آزمایشگاه حیوانات را مورد آزمایش قرار می دهد، باید شخصیت های داستان هایش را در شرایط مختلف قرار دهد و واکنش آنها را بسنجد تا از این راه به کشف خصلت های آنان و زمینه های مادی آن خصلت ها نائل شود. این رویکرد به شخصیت های داستانی، باید نشان دهد که وراثت و محیط زندگی، دو عامل تعیین کننده در شکل گیری ویژگی های فردی و مَنِشِ هر فرد است.

ناتورالیست ها دیدگاهی بسیار جبرگرایانه درباره ی ساختمان شخصیت افراد دارند. به اعتقاد آنان، هر فرد از بدو تولد و بی آن که خود بخواهد، مجموعه ای از غرایز را به ارث می برد که مهم ترین شان عبارت اند از غریزه ی رفع گرسنگی و غریزه ی جنسی. در مراحل بعدی رشد، فرد تحت انقیاد نیروهای اجتماعی و اقتصادی محیطِ خود قرار می گیرد. خانواده و طبقه ی اجتماعیِ هر فرد، نحوه ی تفکر و رفتار او را رقم می زند. اگر مطابق با این دیدگاه جبرگرایانه بپذیریم چهار چوب خلق و خوی هر کسی در نتیجه ی محیطی که در آن پرورش یافته و نیز به طور ژنتیک از والدین و کلا نیاکانش به او ارث رسیده است، پس فرد نمی تواند با نیروی اراده، راه و روشی متفاوت با اجدادش در پیش گیرد و دیگر گونه عمل کند.

این دیدگاه که فرد تحت سیطره ی نیروهایی به مراتب قوی تری از نیروی اراده خود قرار دارد، یکی از وجوه تمایز جنبش ناتورالیسم از رئالیسم است.

آدمی مسبب یا بانی رخدادها نیست؛ رویدادها بر او حادث می شوند. از دیدگاه ناتورالیست ها اشخاص نمی توانند نقصان های منشیِ خود (اشکالات رفتارشان) را به میل خودشان یا با تلاش فردی برطرف کنند. آنان قربانی وضعیتی هستند که خود هیچ نقشی در به وجود آوردنش نداشته اند.

شخصیت های داستان های ناتورالیستی، معمولا اسیر رانه های حیوانیِ خود هستند و نمی توانند طمع ورزی یا امیال جنسیِ پایان پذیرشان را مهار کنند. پدر ناتوالیسم در ادبیات داستانی، «امیل زولا» است. در مقدمه رمان «ترز راکن» درباره ی شخصیت هایی که برای داستانش برگزیده است می نویسد: «آن ها مردمی هستند … تحت انقیاد خون و عصب های بدن شان، عاری از اراده ی آزاد، که بر اثر … قوانینِ تغییر ناپذیرِ طبیعتِ جسمانی شان … به عمل واداشته می شوند … حیوان هایی در هیئت انسان اند و نه بیش از آن» (داستان کوتاه در ایران / حسین پاینده / جلد اول)

از منظر داستان نویسِ ناتورالیسم (طبیعت گرا)، هیچ واقیعتی فراتر از طبیعت وجود ندارد و انسان هم صرفا در مراتب طبیعت قابل فهم است. هر آنچه واقعی است، لزوما ماهیتی طبیعی دارد.

شخصیت های داستانی ناتورالیسم، عمدتا ذات حیوانی خویش را بر ملا می کنند لذا از زندگی احساس رضایت نمی کنند.

ناتورالیسم نیز همچون رئالیسم به دنیای معاصر می پردازد، نه به گذشته های پُر شکوه یا آینده ی خیالی.

دکتر حسین پاینده در کتاب «داستان کوتاه در ایران، جلد اول» درونمایه های متداول در داستان های ناتورالیستی را در پنج مورد تقسیم می کند:

دشواری بقا، حیوانی بودنِ طبع انسان، جبر زیست شناختی، ناکامی در اعمال کردن اراده ی فردی و تاثیر ناگزیرِ خصلت های ارثی و ویژگی های محیطی در نگرش و رفتار انسان.

مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» نوشته ی پیمان اسماعیلی شامل هفت داستان کوتاه است. نویسنده در تمام داستان هایش خواسته یا ناخواسته اسیر دنیای وحشت می شوند. طبیعتی آکنده از خشونت و وحشت ناتورالیستی که بشر را به آغوش مرگ رهسپار می کند.

نویسنده هوشمندانه در تمام داستان هایش به جزئیات نمی پردازد و با استفاده از عنصر خیال به خوبی توانسته خواننده را بین واقعیت و خیال قرار دهد. دنیایی که برای خواننده باورنکردنی و رمزآلود است.

در داستان های این کتاب، انسان اسیر طبیعت می شود. ادامه ی زندگی در داستان های پیمان اسماعیلی برابر است با تداوم رنج و عذاب مفرط جسمی. نویسنده در داستان هایش نشان می دهد که انسان بیهوده تصور می کند که می تواند به خواست و اراده ی خود با ساز و کار طبیعی جهان پیرامونش بستیزد.

«پوزه اش را روی صورت و لب هایم می مالید. آخرش آن قدر رفت و آمد تا منظورش ا فهمیدم. فهمیدم چه می خواهد. می خواست من هم گلوی اصولی را بچسبم. قبول کردنش سخت است. ولی مطمئنم همین را می خواست. فهمیده بود اگر تشنه بمانم، کارم تمام است. نمی دانم، شاید هم می خواست زنده نگهم دار برای فردا شبش… به هر جا کندنی بود خودم را رساندم کنار اصولی. بعد هم گلویش را چسبیدم. خونش هنوز گرم بود، مثل آب ولرم.» (صفحه ۲۹ کتاب).

«برای یک لحظه فکر می کنم جانوری چیزی کمرم را گار گرفته. دستم را روی پشتم می کشم و می مالم. حس می کنم سرم گیج می رود. به خودم فشار می آورم، حرفی بزنم، ول نمی شود. صدا مثل چنگک گیر کرده توی گلوم. دست های خونی ام را جلوِ چشم ها می گیرم» (صفحه ۷۳ کتاب).

مضامین داستان مانند ترس، اضطراب، مرگ، مرض و … ، اشاره به تصویر سازی و تسلیم شدن انسان در برابر طبیعت با کلیه جزئیات از نمونه های داستان های کوتاه ناتورالیستی محسوب می شود.

شخصیت تمام داستان های این کتاب مشخص می شود که گویی مشخصه انسان رنج بردن و درد کشیدن است. گویی که اصلا زندگی یعنی دست و پا زدن اجباری در باتلاق یا گودالی از انواع گرفتاری ها و بیماری ها.

«هر دوتای مان افتادیم توی یکی از همین گودال ها. پای هر دوتای مان شکست.» (صفحه ۲۶ کتاب).

شخصیت های اصلی داستان ناتورالیستی غالبا همان خصلتی را دارند که از نیاکانش به او منتقل کرده اند: «مثلا اگر کسی چیزی بخورد که قبلش حیوانی از آن خورده، مرض حیوان می گیرد. بسته به این که حیوان چه خصلتی داشته باشد همان خصلت را می گیرد» (صفحه ۲۴ کتاب).

مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» جوایز متعددی از جمله جایزه بنیاد گلشیری و مهرگان در سال ۸۷ را کسب کرده است. نثر و زبان داستان ساده و روان است و تکنیک های اصول داستان نویسی در داستان های این کتاب رعایت شده است تا جایی که خواننده را مجبور می کند داستان را تا پایان بخواند و آن را رها نکند.

مصطفی بیان

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره ی آذر ماه ۹۵

در مورد رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» نوشته ی زویا پیرزاد

در مورد رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» نوشته ی زویا پیرزاد

غلامرضا منجزی می نویسد: «رمان برخلاف داستان كوتاه، فرمی است در ‌هم ‌آميخته؛ تركيبی است كه اصولاً بنا بر لحن شخصی نويسنده شكل می‌گيرد و قوام می ‌يابد؛ مثلاً تركيبی از تاريخ و خاطرات يا سفرنامه. آميزشی از ديروزی نزديک و زمانی دورتر.»

حدود پانزده سال از انتشار رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» می گذرد. این کتاب در طول این سال ها، بیش از پنجاه بار تجدید چاپ و برگزیده ی جایزه بهترین رمان گلشیری و مهرگان ادب و کتاب سال ۸۰ و لوح تقدیر نخستین دوره ی جایزه ادبی یلدا شده است.

استقبال بالای خوانندگان و داورانِ این جوایز ادبی از رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» به چه علت بوده است!؟

رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم»، روایتی صریح و زنانه از خانواده و عشق (قصه زندگی) است. بدون شک، کتاب زنانه ‌نویس و زن محور است. زویا پیرزاد ، ژانر عشق و ناکامی قهرمانش (کلاریس آیوازیان ، شخصیت اصلی رمان) در رمانش بسیار مشهود است.

«توضیح دادم آیوازیان فامیل شوهرم ست. از آیوازیان های تبریز. مادرم اصفهان به دنیا آمده. آرشالوس وسکانیان. می شناسید؟ خواهرم پوزخندی می زد: پس مردم از کجا بفهمند کلاریس خانم شبیه بقیه زن ها نیست؟» (صفحه ۱۴ کتاب).

عشق و ویژگی های زنانه و مادرانه در این اثر در هم تنیده شده‌ اند و البته سنت ‌ها بسیار پُر رنگ ‌تر در آن موج می‌زند.

داستان در فضای جنوب ایران (آبادان) اتفاق می افتد اما نویسنده سعی کرده فضا را منطبق با زندگی امروزی و زبان حال تطبیق بدهد و زبان نوشتاری و متن هم همان زبان متداول مردم جامعه باشد. در واقع زمانِ داستانِ زنِ قصه ی ما بسیار دور نیست، تاریخ معاصر ما که در ایران رواج دارد و شاهد آن هستیم. به روزهایی که ما شاهد مدرنیته‌ شدن جامعه ایران بودیم و هستیم (جامعه ی سنتی و مذهبی ایران).

«خانم نوراللهی داشت می گفت: باز هم تکرار می کنم که اولین خواست و هدف بانوان ایران داشتن حق رای است» (صفحه ۷۷ کتاب).

«خانم نور اللهی می خواند: بیدار شو خواهر/ در دنیایی که جمیله ها با خون خود/ فرمان آزادی ملتی را بر صفحه ی تاریخ می نگارند/ تنها لب گلگون و چشم مخمور داشتن شرط زن بودن نیست» (صفحه ۷۸ کتاب).

داستان به تک‌ گویی ‌های زنی ارمنی در جامعه ی سنتی و مذهبی، در یادآوری عشقش نزدیک می‌ شود، عشقی بدون تفاوت با عشق های زنان اطرافش. راوی داستان زنی است که خود را به محک عشق زنانه و مادرانه آزموده است. رازی که به عشقی گره می‌خورد و زن درگیر افکار و درونِ ذهن پُرتلاطم خود است.

«سعی کردم یادم بیایید دوران نامزدیم با آرتوش چه حسی داشتم. این تنها زمانی بود که می توانستم جزو دوران عشق عاشقی زندگیم به حساب بیاورم. چیز زیادی یادم نیامد. فاصله ی آشنایی تا نامزدی و نامزدی تا ازدواج طولانی نبود» (صفحه ۱۴۴ کتاب).

رمان روایت صریح از خانواده ایرانی مطرح می‌شود. هرچند که روایت صریح و در عین حال زنانه و مادرانه شاید چندان جای تعجب نداشته باشد، چرا که زن در زندگی، عشق و دوستی و محبت مترادف و هم‌ معناست (خلاف تصور مردانِ سنت گرا).

نویسنده می نویسد: «مشکلات زن ها به همه ی زن ها مربوط می شود، مسلمان و ارمنی ندارد. زن ها باید دست به دست بدهند و مشکلاتشان را حل کنند. باید به هم یاد بدهند و باید از هم یاد بگیرند» (صفحه ۱۹۸ کتاب).

روایت داستانی بر روی یک خط مستقیم آغاز می شود و منسجم و یکنواخت، بدون هیچ کشش و بحرانِ داستانی، به نقطه ی پایانی می رسد. نویسنده سعی می کند دغدغه ی شخصیت های داستانی اش را بر روی یک مسیر مشخص به هم پیوند بزند تا نهایت پیامِ داستانی اش را به خواننده منتقل کند.

درون مایه ی این رمان، بیشتر شخصی و عینی گرا با رگه های رئالیسم انتقادی (ادبیات عامه پسند) منعکس می شود. شیوه ی داستان پردازی زویا پیرزاد، بسیار منسجم و باور پذیر است. پیرزاد تلاش می کند تلنگری بر ذهن خواننده ایجاد کند و ندای بر ذهنِ خوابیده (شاید بی تفاوت) که بر او (نویسنده) تحمیل شده، از طریق خلق یک رمان پاسخی داده باشد. پیرزاد به عنوان یک نویسنده ی زن، به ندای مادر و زنی که درون گراست و به واسطه ی سخن رفتار اطرافیانش (خانواده و دوستان) پاسخی دهد.

نویسنده در این رمان، زیاد به تصویرپردازی نپرداخته است و سعی کرده است با خلق شخصیت پردازی آدم های داستانش ، سوالاتی در ذهن خوانندگان رمانش ایجاد کند. نویسنده، ماهرانه توانسته است لایه های عمیق تر شخصیتی و دغدغه اصلی اش از نگاه شخصیت اصلی راوی مشخص کند و توانسته است یک علامت سوال بزرگ در مورد طرح داستانی اش در مسیرِ داستان طراحی کند و خواننده را وادار به خواندنِ داستان تا نقطه ی پایان کند.

خواننده، وقتی رمان را شروع می کند خیلی زود با فضای داستان اخت می شود و برای خواننده ی حرفه ای «ادبیات عامه» و «ادبیات نخبه گرا» جذاب و خواندنی و برای خواننده ی غیر حرفه ای ، سرگرم کننده است ؛ اما در مسیر داستان، رمان به شدت محافظ کارانه به مرز کسالت باری می رسد و گاهی خواننده را خسته می کند.

یکی از چند دلایل پُر فروش بودن این کتاب را می توان به «عنوان کتاب» اشاره کرد. خودِ عنوان داستان گاهی به فروش کتاب کمک می کند. انتخاب «عنوان داستانِ» جذاب و خواننده پسند ، می تواند بخشی از بار سنگین فروش کتاب را کم کند و به خواننده القا کند که کتابِ جذابی خریداری کرده است.

«روح الله مهدی پور عمرانی» در کتاب «آموزش داستان نویسی» می نویسد: «ویژگی های یک عنوان خوب را برای داستان می توان به نو و تازه گی و خوش آهنگی و خوش ترکیبی اشاره کرد. عنوان یک داستان خوب نباید فریبنده باشد و طرح داستان را لو ندهد.»

از نکات منفی داستان می توان به پرداختن زیاد به حوادث فرعی مثل ازدواج کردن آلیس، عاشق شدن آرمن و … اشاره کرد که تاثیر چندانی بر روی شکل گیری روایت داستانی ندارد و نویسنده می توانست خلاصه تر به آنها بپردازد (تا حجم کتاب کم تر می شد) و خواننده را مجبور نمی کرد که سرسری رد شود!

  • توجه به زن و مادر (وظیفه و علاقه)
  • عشق به همسر (آرتوش) و علاقه به امیل (مرد همسایه) .
  • کلاریس عاشق کتاب و گل ، آرتوش عاشق سیاست و شطرنج و امیل عاشق کتاب و موسیقی
  • نویسنده (یک زن است) تاکید به تعهدات یک زن می کند (عدم خیانت)

نویسنده ، سوالات بی پاسخ فراوانی در ذهن خواننده می پروراند. شخصیت اصلی داستان (کلاریس) به دنبال چیست و چه می خواسته بگوید؟ آیا کلاریس، چهره ی واقعی یک «زن ایرانی» است؟ تلاش های نافرجان، لبخند های کم رنگ، رنج های درونی و افکار و نوشته های کلاریس، بازگو کننده ی چه سخنی بوده است؟ چرا به امیل (مرد همسایه) علاقه مند می شود؟ فقط بخاطر علاقه امیل به کتاب و موسیقی و …

«چراغ ها را من خاموش می کنم» ، پیامی آرام بخش و روان شناسانه به خواننده است که در  نهایت «مادر» (زن) در خانه (جامعه) است که بعد از اتمام یک روز پُر ماجرا ، «چراغ» (بحران های درونی و بیرونی) را خاموش می کند تا همه ی اعضای خانواده (جامعه) در آرامش بخوابند ؛ و در نهایت عشق و دوستی و محبت را بین اعضای خانواده (مردم جامعه) ، یکسان تقسیم می کند.

مصطفی بیان

چاپ شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک – شماره ۷۵ – آبان ۱۳۹۵

گفت و گو با داوود آتش بیک ، داستان نویس

یکی از راه ‌های به فکر فرو بردن جامعه، ادبیات داستانی است.

به بهانه ی حضور داوود آتش بیک در نیشابور

سه شنبه ۳۰ ام شهریور ماه داوود آتش بیک، نویسنده ی بجنوردی به دعوت «انجمن داستان سیمرغ» به نیشابور آمد تا در نشست جشن امضا و نقد و بررسی کتابش شرکت کند. مجموعه داستان او با عنوان «خودزنی» سال گذشته توسط نشر چشمه منتشر و در نمایشگاه بین المللی کتاب تهرانِ همان سال رونمایی شد. به بهانه ی حضور او در نیشابور فرصتی دست داد تا با او گپ و گفت ‌و گویی داشته باشم.

پدربزرگ شما از مبارزان دهه ی سی و از طرفداران محمد مصدق بودند و در نیشابور به خاک سپرده شده اند. از پدربزرگتان برایمان بگویید.

هر سال به مناسبت تولد فرزند محمدرضا پهلوی در تاریخ نهم آبان در سرتاسر کشور جشنی به پا می‌شده. مدرسه ‌ها هم برای این روز برنامه ‌های ویژه‌ ای تدارک می‌دیدند و برای حضور بچه ‌ها در این جشن (چون خارج از مدرسه برگزار می‌شده) از خانواده ‌ها تقاضای رضایت‌ نامه‌ می‌کردند. پدربزرگ من رضایت ‌نامه ‌ی فرزندان خودش را امضا نکرده و گفته دوست ندارد بچه‌ هایش در این جشن شرکت کنند و خب، همین هم شده موضوع یکی از بازداشت ‌ها و بازجویی ‌های پدربزرگم.

پدربزرگ من رئیس قطعه ‌ی راه ‌آهن نیشابور بوده؛ بر سلامت ریل‌ ها و مسیرها نظارت می‌کرده. او یک مبارز یا فعال سیاسی نبوده ولی متاسفانه در حکومت ‌های توتالیتر پای آدم‌ ها بی ‌آنکه خودشان بخواهند به سیاست باز می‌شود. پدربزرگ من هم در آن سال‌ ها از نخست‌ وزیر قانونی وقت حمایت می‌کرده. نخست ‌وزیری که بر آمده از خواست عموم جامعه بوده و مطالبات مردمی و ملی را پیگیری می‌کرده. ولی خب، ناگهان ورق برمی‌گردد و همان نخست‌ وزیر مردمی و ملی به احمد آباد تبعید می‌شود و امثال پدربزرگ من به دردسر می‌افتند و مثلا این‌ که چرا عکس او را در اتاقش نصب کرده بوده ولی عکسی از شاه نداشته‌ می‌شود یک جرم سنگین برایش. وقتی حکومت به خودش اجازه می‌دهد که در زندگی خصوصی آدم‌ها (مثل رفتن و نرفتن به یک جشن، یا نصب و عدم نصب یک عکس در دفتر کار) دخالت کند، آن ‌وقت یک آدم حتی اگر دلش هم نخواهد تمامی تصمیم ‌ها و کارهایش سیاسی می‌شود.

بعد از بیست سال به نیشابور آمدید. از این سفر یک روزه بگویید؟

سری به مزار خیام، کمال ‌الملک، عطار، مشکاتیان و دو شاعر نیشابوری گرایلی و یغما زدم و با این‌ که همان بیست‌ سال پیش همه‌ ی این ‌ها را دیده بودم، ولی چیز زیادی خاطرم نمانده بود و برایم تازگی داشت. از هنر معماری و زیبایی این یادواره‌ ها بسیار لذت بردم. در این سیر و سیاحت علاوه بر شما ، استاد حجت حسن ناظر هم من را همراهی می‌کرد. استاد ناظر هنرمندی دوست ‌داشتنی و خوش‌ ذوق است و از همراهی او بسیار مشعوف شدم. قبل از شروع جلسه هم با آقای كاكولی مدير كلبه كتاب كليدر صحبت كوتاهی كردم و متوجه شدم كه کتاب «خودزنی» به واسطه او در نيشابور پخش خوبی داشته. او و خيلی از دوستان ديگری مانند آقای عباس کرخی، مدیر فرهنگ شهرستان نیشابور كه در اين سفر با آنها آشنا شدم برای بالا بردن سطح مطالعه در نيشابور تلاش های زيادی می كنند كه قابل ستايش است.

بعد هم که جلسه برگزار شد و در مجموع از جلسه ‌ی نقد و بررسی کتاب راضی بودم.

شما به عنوان یک دکتر داروساز از خشونت در داستان هایتان گفتید. چرا ايده اصلی داستان‌هایتان خشونت در جامعه است؟

چند سال قبل در میدان کاج تهران حادثه ‌ی تلخی رخ داد؛ مردی در حضور مردم با قمه، شخصی را به قتل رساند و منتظر ماند تا جان بدهد. مردم و مامورین که از مرد و شی ‌ای که در دست داشت واهمه داشتند هیچ مقاومتی از خودشان نشان ندادند و جان دادن مقتول را تماشا کردند. من به این فکر کردم که چرا مردم هیچ مقاومتی از خودشان نشان ندادند و برای نجات جان یک انسان حاضر نشدند کوچکترین مقاومتی بکنند؟ مدتی بعد این اتفاق تبدیل شد به داستان کوتاه جوی خون. بعد از نوشته شدن این داستان من در خشونتی که در دیگر بخش ‌های جامعه وجود داشت دقیق‌تر شدم و نتیجه‌ ی این دقیق‌تر شدن، شد مجموعه داستان خودزنی.

خودکشی، نزاع، فساد و … هر روزه در رسانه های رسمی و به ویژه در شبکه های مجازی شاهد هستیم. متاسفانه در زمان حضور شما در نیشابور خبر قتل فجیع یک دختر بچه هفت ساله، شهرستان را تکان داد. نویسنده در بررسی علل و رفع خشونت در جامعه، چه نقشی دارد؟

متاسفانه نویسنده هیچ نقشی در رفع خشونت از جامعه دست‌ کم در کوتاه‌ مدت ندارد. من اگر می‌دانستم که چطور می‌توانم جلوی گسترش خشونت در جامعه را بگیرم، به جای نوشتن وارد سیاست می‌ شدم و از طریق مجاری قانونی و اجرایی جلوی خشونت را می‌گرفتم. ولی از آن‌ جایی که جوابی برای این مساله ندارم، تنها به طرح پرسش می‌پردازم و سعی می‌کنم علل را واکاوی کنم.

نویسنده تنها می‌تواند طرح مساله کند، به ریشه‌ ها و علل بپردازد و از طریق ایجاد پرسش در ذهن مخاطب در دراز مدت جامعه را به فکر فرو ببرد. و جامعه‌ ای که به فکر فرو رفته باشد و به مساله‌ ها فکر کند، کم‌تر دست به خشونت می ‌زند. معتقدم انسانی که «فکر» می‌کند، به مراتب کم‌تر دست به خشونت می‌زند و بیشتر به تعامل و گفت ‌و‌ گو رو می ‌آورد. یکی از راه ‌های به فکر فرو بردن جامعه، هنر و به ویژه ادبیات داستانی ‌ست.

امسال نیشابور به عنوان «پایتخت کتاب ایران» معرفی شده است. به عنوان یک نویسنده، مشکل کتابخوانی در جامعه ما چگونه حل می شود؟

کتاب‌ خواندن باید تبدیل به یک عادت و ارزش در جامعه شود و این ممکن نیست مگر آن‌ که آموزش و پرورش تصمیمی اساسی در این راستا بگیرد. اغلب روان ‌شناس‌ها معتقدند که باورها و ارزش ‌های آدمی در همان سنین کودکی در روان انسان شکل می‌گیرند و بنابراین ریشه ‌ی بسیاری از رفتارها به کودکی باز می‌گردد. اگر آموزش و پرورش بتواند خواندن کتاب ‌های شعر و داستان را در برنامه ‌های مدرسه بگنجاند و از همان دوران دبستان بچه‌ ها را به خواندن داستان و شعر عادت بدهد و وقتی بچه طعم شیرین خواندن یک داستان خوب را بچشد، در بزرگسالی هم دوباره سراغ آن طعم شیرین را خواهد گرفت. و از آن مهم‌تر، اگر در همان مدرسه از اهمیت خواندن کتاب غیردرسی برای بچه ‌ها گفته شود، دیگر در بزرگسالی لازم نیست تا برای تشویق جامعه به خواندن کتاب هزار و یک دلیل بیاوری.

توصیه تان به نویسندگان جوان نیشابور چیست؟

هر روز بنویسند و بی ‌وقفه بخوانند. شاهکارهای کلاسیک و آثار نویسندگان بزرگ معاصر خودمان را در اولویت بگذارند. رابطه ‌ی خودشان را با نویسندگان جوان و امروزی قطع نکنند.

مصطفی بیان

چاپ شده در هفته نامه «خیام نامه» / شماره ۳۰۳ / اول آبان ۱۳۹۵

فراخوان دومین جایزه داستان کوتاه سیمرغ اعلام شد.

poster-2

فراخوان دومین جایزه داستان کوتاه سیمرغ اعلام شد.

«انجمن داستان سیمرغ نیشابور» در ادامه ی تلاش در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی و با هدف تشویق و ترغیب نویسندگان، ایجاد فضای مناسب برای کشف استعدادهای درخشان و معرفی ظرفیت‌ های ادبیات داستانی شهرستان نیشابور با مجوز رسمی از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز با حمایت بخش خصوصی ، «دومین جایزه داستان کوتاه سیمرغ» را برگزار می کند.

از علاقه مندان و نویسندگان ساکن شهرستان نیشابور و متولدین نیشابور در سراسر کشور دعوت می شود تا داستان خود را طبق مقررات زیر به دبیرخانه این جایزه ارسال کنند:

۱ – جایزه در حوزه داستان کوتاه با موضوع آزاد برگزار می شود.

۲ – شرکت کنندگان فقط می توانند یک اثر را به منظور داوری ارسال کنند.

۳ – داستان ارسالی نباید از هزار کلمه کمتر و از پنج هزار کلمه بیشتر باشد.

۴ – داستان‌ ارسالی نباید در دوره ی گذشته این جایزه ی ادبی شرکت داده شده باشد.

۵ – داستان باید با نرم افزار word تایپ شده باشد.

۶ – عنوان داستان، نام و نام خانوادگی، سن، آدرس دقیق پستی، پست الکترونیک، شماره تلفن و صفحه اول کارت ملی در صفحه ای جداگانه به همراه داستان ارسال شود.

۷ – هیچ محدودیت سنی برای شرکت کنندگان در این مسابقه وجود ندارد.

۸ – شرکت کنندگان باید متولد و یا ساکن شهرستان نیشابور باشند.

۹ – دبیرخانه جایزه ی ادبی در استفاده از تمام یا قسمتی از آثار رسیده، مختار است.

۱۰ – داستان های رسیده در دو مرحله داوری می شوند و اسامی داستان های رسیده به مرحله دوم پیش از داوری نهایی در وبلاگ انجمن داستان سیمرغ منتشر خواهد شد.

۱۱ – مهلت ارسال داستان تا تاریخ بیستم آذر ماه ۹۵ است.

۱۲ – زمان و مکان برگزاری آیین پایانی از طریق وبلاگ انجمن اعلام می شود.

۱۳ – علاقه مندان به شرکت در این جایزه باید داستان خود را از طریق پست الکترونیک به نشانی simurgh.dastan@gmail.com ارسال کنند.

داوران :

آرام روانشاد / داستان نویس / داور پنج دوره جایزه ادبی صادق هدایت

بهاره ارشد ریاحی / داستان نویس / منتقد ادبی / داور چند جایزه معتبر ادبی کشور

علیرضا شکوهی / داستان نویس / فیلمنامه نویس / منتقد ادبی / مدرس داستان

جایزه :

نفر اول ، ۱۰،۰۰۰،۰۰۰ ریال کارت هدیه به همراه تندیس جایزه ، دیپلم افتخار و چاپ داستان در یکی از نشریات معتبر کشور

نفر دوم، ۰۰۰،۰۰۰، ۵ ریال کارت هدیه به همراه لوح تقدیر

نفر سوم، ۲،۵۰۰،۰۰۰ ریال کارت هدیه به همراه لوح تقدیر

آدرس وبلاگ : www.simurgh-dastan.blogfa.com

حامی دومین جایزه داستان کوتاه سیمرغ:

شرکت فرآورده های لبنی پالود

مصطفی بیان

دبیر دومین جایزه داستان کوتاه سیمرغ

درباره ی رمان «برای این که در محله گم نشوی» نوشته ی پاتریک مودیانو

درباره ی رمان «برای این که در محله گم نشوی» نوشته ی پاتریک مودیانو

 

«پاتریک مودیانو» داستان نویس فرانسوی و برنده ی جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۴ (بخاطر نگارش رمان خیابان بوتیک های خاموش)، در سال ۱۹۴۵ میلادی به دنیا آمد و در دوران داستان ‌نویسی‌ اش برنده چندین جایزه ادبی در کشور فرانسه شد. آخرین اثرش، رمان «برای این که در محله گم نشوی» را در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد.

داستان با زنگِ یک تلفن آغاز می شود. صدایی نرم و تهدید آمیز. ژان داراگان (شخصی اصلی داستان) تصمیم می گیرد تلفن را قطع کند اما صاحب صدا به دفترچه ی تلفنی اشاره می کند که ماه گذشته آن را در قطاری گم کرده بود. روی جلد خاکستری اش نوشته بود: در صورتی که این دفترچه را پیدا کردید آن را به … بفرستید. و دارگان، یک روز ناخودآگاه اسم، نشانی و شماره تلفنش را همان جا نوشته بود.

«اگر این ناشناس تلفن نکرده بود، شاید برای همیشه گم کردن این دفترچه را فراموش کرده بود. سعی می کرد اسم هایی را که در آن نقش بسته بود، به خاطر بیاورد… هیچ یک از اسامی به اشخاصی تعلق نداشتند که در زندگی اش به حساب می آمدند و او هیچ وقت نیاز نداشت که نشانی و شماره تماسشان را یادداشت کند.» (صفحه ۹ کتاب)

داراگان، از طریق این تلفن با مردی حدوداً چهل ساله به نام «ژیل اتلینی» و دختری جوان حدود سی ساله به نام «شانتال گریپای» آشنا می شود.

شانتال گریپای (از روی حس کنجکاوی) اشاره می کند به اسم «گی ترستل» که تو دفترچه تلفن پیدا کرده است و دوست داشت داراگان درباره ی این شخص اطلاعاتی به او بدهد.

«من چند تا از کتاب هاتونو خوندم. مخصوصا سیاهی تابستان… این اسمی که در دفترچه تلفنتون اومده … ترستل … شما اونو در سیاهی تابستان به کار بردید.» (صفحه ۱۸ کتاب). اما داراگان هیچ خاطره ای از او نداشت. همن طور از بقیه کتابش.

داراگان دوست نداشت دوباره «سیاهی تابستان» را بخواند (چرا؟) حتی اگر خواندنش این حس را به او می داد که رمان توسط شخص دیگری نوشته شده باشد. شاید خیلی راحت از ژیل اتلینی می خواست که صفحاتی را که به ترستل مربوط می شد، برایش کپی کند. آیا این کفایت می کرد تا چیزی را به یاد بیاورد؟ (علت فراموشی؟).

«اگر امروز از او پرسیده بودند که در رویایش دوست داشت چه نویسنده ای باشد، بدون تردید پاسخ داده بود: یکی مثل بوفن درخت ها و گل ها» (صفحه ۲۱ کتاب).

داراگان در مسیر داستان متوجه می شود ژیل سه سال پیش یک کتاب با عنوان «پرسه زن اسب سواری» منتشر کرده است. کلمه ی «لوترامبله» در کتاب ژیل، در ذهنش جرقه ای ایجاد کرد. بی آن که درست بداند برای چه، گویی به مرور، جزییاتی را که فراموش کرده بود، به حافظه اش بر می گشت. از سوی، خیلی برایش عجیب بود که این قدر سریع وارد زندگی مردم شده بود!

اما با چه هدفی و دقیقا برای چه کاری، ژیل اتلینی و آن زن جوان به داراگان کمک می کنند؟ برای نوشتن مقاله (مقاله ژیل) در مورد حادثه ی کهنه ای که داراگان، هنوز چیزی درباره ی آن نمی دانست.

نویسنده در این رمان به بیان گذشته و حال ژان داراگان می‌پردازد. گذشته و حال با هم در آمیخته و به شخصیت داستان کمک می‌کند تا آهسته آهسته به کمک دوستانِ جدیدش، از رویای گم شده و روی فراموشی به سوی دنیای روشن خاطرات گذشته روانه شود. دنیای روشن خاطراتی که نقش اصلی آن را زنی به نام «اَنی اَستراند»، که در کودکی داراگان نقشی مادرانه و در جوانی او مانند محبوبه ‌ای مهربان بود، داشت.

«بالاخره، به اسم گی ترستل به همراه اسم دیگر رسید، و در میان آن ها از دیدن نام مادرش متعجب شد. و دو تای دیگر.» (صفحه ۴۰ کتاب). آیا ارتباطی بین آنها و او، یعنی داراگان، برقرار است؟

شخصیت اصلی داستان (ژان داراگان) در یافتن گذشته خود و به‌ خصوص در جستجوی اَنی، نوشتن را انتخاب می‌کند و کتاب «سیاهی تابستان» را می‌نویسد. در نظر او نوشتن کتاب برای دادن پیام به شخص خاصی است که با او نقطه‌ ای مشترک در گذشته دارد. جست وجوی اَنی یعنی جست وجوی لحظه لحظه فراموش شده گذشته، گذشته ‌ای که در آن کودکی به سن او به همراه زنی برای فرار از مرز فرانسه به سوی ایتالیا اقدام می‌کنند ولی در نهایت ناکام می‌شوند و این ناکامی موجبات جدایی این دو را فراهم می‌کند.

از ویژگی های مثبت رمان «برای این که در محله گم نشوی»، تعلیق های پی در پی آن است. این کشش دست از سرتان بر نمی دارد و خواننده را مجبور می کند یک نفس، کتاب را به اتمام برسانید. شبیه همان چیزی که اغلب خوانندگانِ رمان هایِ معمایی می پسندند.

سبک نوشتاری پاتریک مودیانو خاص است و هیچ کلمه یا کنش داستانی تلف نشده است و در عین حال داستان زیبا و کامل گفته می شود. برای کسانی که می خواهند رمان معمایی بخوانند، نمی توانند خواندنِ این رمان را از دست بدهند.

نویسنده در بیان احساسات انسانی، بازنمایی اوضاع روحی و روابط پیچیده انسانی و همچنین پرهیز از پُرگویی در این رمان موفق بوده است. نویسنده، از لحاظ دقت روان شناسانه و حس معمایی به آدم ها و دنیای اطراف شان، اهمیتش را حفظ می کند. مودیانو در این رمان، زندگی ساده ی آدم های اهلِ نوشتن (نویسنده و روزنامه نگار مانند خودش) را در محیط کوچک زندگی شان روایت می کند و از دل این محیط و زندگی، بحران روزگارشان را به تصویر می کشد.

«در حالت نیمه خواب، صدای آنی را می شنید، بیش از پیش دور، و تنها یک تکه از جمله را متوجه می شد: … برای این که تو محله گم نشی…» (صفحه ۱۲۱ کتاب).

آخرین اثر پاتریک مودیانو «برای این که در محله گم نشوی» توسط سعید شکوری (نشر افراز) ، حسین سلیمانی نژاد (نشر چشمه) ، انوشه برزنونی (نشر ماهی) ، لیلا سبحانی (نشر ثالث) به فارسی برگردانده شده است.

مصطفی بیان

چاپ شده در روزنامه «ابتکار» / پنجشنبه ۸ مهر ۹۵ / شماره ۳۵۳۸