همه نوشته‌های mostafa bayan

پاریس شهر نویسنده ها

نام هر کشوری به صورت کلی بيانگر يک مفهوم خاص است؛ مانند برزیل انسان را به یاد درخشش فوتبالش، هلند را به یاد گل های لاله، ایتالیا را به یاد تنوع پنیرهایش و فلاند را به یاد گاوهای شیرده!

کشور فرانسه جزو آن کشورهايی است که آدم را ياد هنر می‌اندازد. بوم‌های نقاشی که درخيابان فروخته می شود و نويسندگان و شاعران بزرگش، که کتاب هایشان در سراسر جهان ترجمه و منتشر می شوند.

اگر از حق نگذريم از قرن هفده تا اواخر قرن بيستم، فرانسه بی‌شک پايتخت فرهنگی جهان بوده است. يعنی می‌شود گفت تمام جريان‌های ادبی و موج‌های هنری جهان به نوعی ابتدا از اين کشور شروع شدند و بعد در ديگر نقاط جهان کامل گرديدند. مخصوصا اگر بخواهيم درباره ادبيات صحبت کنيم بی‌شک هيچ کجا اندازه فرانسه نويسنده و داستان‌نويس بزرگ نداشته و نداریم.

فرانسه زادگاه شخصیت های بزرگ و تاثیرگذار داستانی مانند «پرین» در کتاب باخانمان هکتور مالو، «ژان والژان» در رمان بینوایان ویکتورهوگو، «گوریو» در کتاب «بابا گوریو» اونوره دو بالزاک و «کنت دومونت کریستو» با همین عنوان کتاب از الکساندر دوما است که از شخصیت های محبوب داستانی جهان به شمار می روند.

فرانسه، خالق سبک های مختلف ادبی است که آثار بسیاری از آنها را خوانده و شنیده اند. از بین آنها می توان «ماری هانری بِیل» (۱۸۴۲ – ۱۷۸۳) نویسنده سبک رئالیسم که کتاب های «سرخ و سیاه»، «صومعه پارم» و «راهبه ی دیر کاسترو» به فارسی ترجمه شده ‌است.

«شارل پی‌یر بودلر» (۱۸۶۷ – ۱۸۲۱) از مطرح‌ترین ادیبان مکتب سمبولیسم،«فرانسوا رنه دو شاتوبریان» معروف به شاتوبریان (۱۸۴۸ – ۱۷۶۸) بنیانگذار رمانتیسیسم در ادبیات فرانسه، «آلن رُب‌گریه» (۲۰۰۸ – ۱۹۲۲) از مهم‌ترین چهره‌های جنبش ادبی و هنری رمان نو یا موج نو، که آثار بسیار از وی به زبان فارسی مانند «پاک کن ها»، «سال گذشته در مارین باد»، «در هزار تو» و «جام شکسته» و غیره ترجمه و منتشر شده است.

«آلبر کامو»(۱۹۶۰ – ۱۹۱۳)  برگزیده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۵ و یکی از متفکران مکتب اگزیستانسالیسم است. از این نویسنده فرانسوی کتاب های بسیاری نظیر بیگانه، آدم اول، اسطوره ی سیزیف، انسان طاغی، بیگانه، پشت و رو، تبعید و سلطنت و غیره به فارسی بازگردانده شده است.

کتاب های تخیل انگیز

«شارل پرو» (۱۷۰۳ – ۱۶۲۸) شاعر و داستان‌سرای فرانسوی است که سبک جدیدی را در ادبیات، به نام «قصه های پریان»مانند شنل قرمزی، سیندرلا، مرد ریش آبی و بند انگشتی را بنیان نهاد. ولی پایه گذار و پدر داستان های علمی – تخیلی از نوع جدید را می توان «ژول ورن» دانست. او هشتاد داستان کوتاه، رمان و مقاله های پژوهشی نوشت كه سال های سال الهام بخش روياها و ماجراجويی های مردم سراسر جهان بوده است.

برندگان نوبل ادبیات

نویسندگان فرانسوی بیشترین سهم را در دریافت جایزه نوبل ادبیات نسبت به سایر کشورهای مطرح جهان برخوردارند.

نخستین جایزه نوبل ادبیات جهان در سال ۱۹۰۱ به «سولی پرودوم»(۱۹۰۷ – ۱۸۳۹) تعلق گرفت. «رومن رولان» (۱۹۴۴ – ۱۸۶۶) جایزه نوبل ادبیات ۱۹۱۵ به خاطر رمان «جان شیفته» دریافت کرد.

آناتول فرانس (۱۹۲۱)،هانری برگسون (۱۹۲۷)،روژه مارتَن دوگار (۱۹۳۷)،آندره پاول گیوم ژید (۱۹۴۷)،فرانسوا موریاک (۱۹۵۲)،آلبر کامو (۱۹۵۷)، سن‌ژون پرس (۱۹۶۰)،ژان پل سارتر (۱۹۶۴) ولی او از پذیرفتن این جایزه سر باز زد، کلود اوژن آنری سیمون (۱۹۸۵) گائو شینگجیان (۲۰۰۰) و ژان ماری گوستاو لوکلزیو (۲۰۰۸) از نویسندگان فرانسوی هستند که در طول سال های گذشته موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شدند.

جوایز ادبی فرانسه

فرانسه جایگاه پیدایش پرسابقه ترین جوایز ادبی جهان همانند جایزه گونکورت (۱۹۰۳)، جایزه فمینا (۱۹۰۴)، جایزه بزرگ آکادمی فرانسه (۱۹۱۸)، جایزه متفقین (۱۹۳۰) و جایزه فِنِوو (۱۹۵۰) است که همه ساله برگزار می گردد.

هر سال ما شاهد برگزاری بیش از یکصد جایزه ادبی در فرانسه هستیم که از مهمترین آنها می توان جایزه بزرگ آکادمی فرانسه،جایزه آلن فورنیه،جایزه د فلور، جایزه ژول ورن و جایزه  Candide Preis (تنها جایزه ادبی آلمانی – فرانسوی) را نام ببریم.

این مقاله در روزنامه آرمان / دوشنبه ۲۹ مهر ۹۲ / چاپ شد

از چشم غربی

به بهانه سالروز حافظ

«حافظا، دلم می خواهد از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم. چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظِ زیبا پوشانم. هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم؛ مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد. دلم می خواهد همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان سروده باشم.» (ديوان شرقی- غربی اثر يوهان ولفگانگ گوته)

جای تامل و شگفتی است که چگونه می شود پس از چهار قرن از درگذشت «لسان الغیب»، دو شاعر و فیلسوف بزرگ غرب آن چنان شیفته و سرمست او برسند که در دو دیوان «شرقی – غربی» و «اندرزها و حکمت ها» به ستایش او بپردازند!؟ چه اگر حافظ شیرازی هم نبود؛ «فریدریش ویلهلم نیچه» در دیوان «اندرزها و حکمت ها» او را «مستی همه ی مستانی» خطاب نمی کرد.

در مورد ستایش حافظ سخن های بسیاری گفته شده است؛ ولی تا به امروز هیچ یک از آنها شایسته تفسیر عواطف  و اندیشه های عرفانی او نیست. هفت قرن است که سروده های زیبا و پیام های اخلاقی اش راه گشای زندگی ماست و شب های یلدا و لحظه تحویل سال نو، بزرگترها برای تصویر روشنی از آینه زندگی خود و فرزندانشان تفعلی به گنجینه حافظ می زنند. از زمینه های مهم دیوان حافظ، بُعد اجتماعی، عاشقانه و عارفانه آن است که می توان در غزل های او یک یا چند پیام مهم اجتماعی، عارفانه و حتی عاشقانه آن را دید.

سخن حافظ، سحرآمیز است. سحری که انسان را به خود می خواند؛ حتی اگر امروز کلام حافظ به انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و عربی ترجمه می شود. ولی کلام واقعی و راستین حافظ هیچگاه ترجمه پذیر نیست.

استاد اسلامی ندوشن گفت: «ما ايرانی ها اصولا در مورد حافظ، هم اشتراک نظر و هم افتراق نظر داريم، اشتراک نظر به اين دليل که همه می توانيم و می خواهيم به شعر او تفال بزنيم و اختلاف نظر داريم به اين دليل که شعر او را در قالبی می بريم که خودمان دوست داريم. به عبارت ديگر، به تعداد خوانندگان حافظ می شود اشعار او را تعبير و تفسير کرد.»

استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب حافظ نوشته است: «حافظ حافظه ی ماست. ذهن و زبان و زندگی ما سرشته با حافظ است. دیوان حافظ فقط یک دفتر و دیوان نیست، نامه ی زندگی و زندگی نامه ی ماست. حافظ فراتر از ادبیات است.»

این یادداشت در هفته نامه چلچراغ / ۲۰ مهر / شماره ۵۳۹ چاپ شد. 

فیلسوفی در میانه فارابی و ابن سینا

به بهانه هزارو یکصدمین سال تولد ابوالحسن عامری نیشابوری

در قرن چهار هجری، نظام سیاسی ایران دچار نوعی تفرقه سیاسی بود. سرزمین های شرق عراق تحت سلطه آل بویه، فارس در دست عمادالدوله، ری و اصفهان در دست رکن الدوله و خراسان تحت پادشاهی سامانیان بود.

رفتار خردمندانه، علاقه به زبان فارسی، تاسیس کتابخانه و مراکز علمی و اصرار پادشاهان سامانی بر این که همواره وزرای خویش را از بین دانشمندان و عالمان انتخاب کنند موجب تحول علمی و فرهنگی وسیع در منطقه شد و بدين ترتيب شهرهای نیشابور، سمرقند و بخارا (پایتخت سامانیان) مركز  علم و فرهنگ بود. با توجه به چنين وضعيت فرهنگى و سياسى در خراسان افراد بسيارى در علم فلسفه رشد يافتند و از جمله آنان ابوالحسن عامرى بود.

«ابوالحسن بن ابوذر محمد بن حسن (محمد بن یوسف) عامری نیشابوری» (۹۹۱ – ۹۱۳ میلادی) از مهم‌ترین فیلسوفانی است که در فاصله زمانی میان ابو نصر محمد فارابی (۹۵۰ – ۸۷۲ میلادی) و ابو علی سینا (۱۰۳۷ – ۹۸۰ میلادی) می‌زیسته ‌است. او در نیشابور و در خانواده ای اهل علم و معرفت تولد یافت. دوره مقدماتی از دانش و تربیت اسلامی را نزد پدر در همان شهر گذراند. او برای کسب دانش به اکثر سرزمین ها مسافرت کرد و با دانشمندان بزرگ آشنا و از هر استادی علمی آموخت، از اين رو تمامى عمرش را در نيشابور نگذراند. از جمله سفرهاى او ديدار از مراكز بزرگ علمی و فرهنگى و دانشمندان آن دوره نظير بغداد، بلخ، رى و بخارا بوده است.

نوشته اند که استاد او در حکمت «ابوزید بلخی» بوده است و با «ابوالفتح بن العمید»، «ابوالحسین عتبی»، «ابوسعید سیرافی»، «ابونضر نفیس» و بسیاری دیگر از دانشمندان و عالمان زمان خود همنشینی و مناظره و تبادل مباحث علمی داشته است.

آنچه از زندگانی خصوصی عامری می دانیم بسیار کم است، ولی همین اندازه می توان گفت که چون عامری تندخو بوده و از طرفی عقاید فیلسوفان را بیان می داشته بیشتر در سفر بوده است. پس از درگذشت استادش «ابوزید بلخی» نزد ابوبکر قفال به چاچ رفت و در آنجا فقه و کلام را نزد استاد آموخت. سپس به بخارا بازگشت و کتاب معروفش «السعادة و الاسعاد» را به نگارش درآورد. پنج سال بعد به ری رفت و به تدریس مشغول شد.

در سفر به بغداد مورد استقبال دانشمندان و عالمان قرار گرفت. در بغداد میان ابوالحسن عامری و ابوسعید سیرافی درباره ی «طبیعت باء بسم الله» مناظره یی صورت گرفت که موجب سرشکستگی ابوسعید شد و عامری را در نزد سایر عالمان متهم به بهره برداری مادی و تظاهر به فراگیری علم کرد.

از آثار مهم عامری هشت یا نه کتاب و رساله در دست است که «الامد الی الابد» در کتابخانه «سلیمانیه» و «الابصار و المبصر» در «داراکتب المصریه» موجود است. «السعادة والاسعاد» مهم ترین و شاید بزرگ ترین اثر عامری همین کتاب است. او در این کتاب اصول اخلاقی و تدابیر علمی را که در حیات دنیا برای خوشبخت شدن خود و دیگران ضروری و لازم می داند، صحبت می کند. این اصول و تدابیر را از آثار افلاطون و ارسطو بیرون کشیده و با نکات دقیق و تعلیم عاقلانه و حکیمانه موجود در کتاب های پارسیان و هندیان درآمیخته و کتابی این چنین پرداخته که در علم اخلاق از بهترین کتاب های موجود می باشد.

در فاصله ی درگذشت فارابی و تولد ابن سینا، ابوالحسن عامری ریاست فیلسوفان مسلمان را نیز برعهده داشته است.

سعادت از دیدگاه عامری

به نظر عامری سعادت نوع بشر در تقویت «قوه ی ناطقه یا استعلاء عقل» است و کمال آن این است که انسان علم را برای خاطر علم بخواهد و بطلبد.

ابوالحسن عامری پس از بیان انواع سعادت (نسبی و عقلی و هر یک از این دو خود به دو قسمت مطلق و مفید تقسیم می شود) در کتاب «السعادة والاسعاد» می گوید:

«چون سعادت فعلی است کامل و مختص به نفس، لذا آشکار است که اکتساب آن همانا مربوط به این است که آدمی افعال فاضله را کسب کند. حصول افعال نیک هم منوط به اسباب آن است که از جمله ی آنها در انسان، بودن اعتدال و صلابت اعضاء و استحکام عضلات و بیک کلمه «صحت کامل بدن» است؛ و نیز خوبی صورت و زیبایی اندام و ملاحت در این راه شرط است.

و لیکن چون ممکن است که این احوال و اوضاع در شخص موجود باشد و انسان در روزگار کودکی و خردسالی به صلاح حال خویش دانا و توانا نباشد، از این رو لازم است کسی او را در این راه حمایت و هدایت کند و اگر آن راهنما خود فاضل و نیک سیرت نباشد بیم آن می رود که آنچه را در فطرت کودک وجود دارد، فاسد کند.»

لذت از دیدگاه عامری

از نظر ابوالحسن عامری، لذت احساسی است انفعالی و از این رو لازم می آید که لذت، مخصوص «نفس حساس» باشد، ولی لذت نوعی دیگر دارد که ویژه تخیل است و تخیل از دیدگاه عامری قسمتی از احساس است.

به نظر عامری علت اینکه مردم لذت جسمانی روی می آورند و از لذت عقلانی گریزانند، این است که با این لذت ها بزرگ می شوند و با آن انس می گیرند و همچنین این نوع لذت ها بیشتر در اختیار مردم است و غم و اندوه را از میان می برد در حالی که مردم عادی هنوز لذت معرفت را نچشیده اند. اگر کسی به لذت معرفت دست یابد همه ی دردها و رنج ها را از یاد می برد و فراموش می کند.

ابوالحسن عامری در بیان تفاوت میان دوستی و محبت اعتقاد دارد:«یک فرد نمی تواند دوستان زیادی داشته باشد، در حالی كه می تواند به افراد زیادی محبت داشته باشد.» او در مورد فضیلت محبت بر كرامت و عزت می گوید:«محبت، فضیلتی والاتر است و از كرامت بهتر، چرا كه از خوبی هایی است كه از دل انسان برمی آید و نه از خارج آن.»

این مقاله در روزنامه آرمان (دوشنبه ۲۲مهر ۹۲) به چاپ رسید

پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی

تصور کنید نزدیک نُه قرن پیش زندگی می کردید. زمانی که زندگی به معنای امروزی اش تفاوت های بسیاری داشت و خبری از اتومبیل، هواپیما، تلفن همراه، ایمیل و غیره نبود و مجبور بودید در نبود تلفن همراه یا ایمیل برای رفتن به مکانی سوار اسب یا الاغ و به جای مسیر مستقیم جاده ی آسفالت شده از دل کوه ها، رهسپار سفری پُر خطر و چند ساله شوید.
در همان روزهایی که زندگی شکل و شمایل امروز قرن بیست و یکم را نداشت؛ ولی جمال‌الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی با چنین شرایطی دشوار می زیست.
در دوره ایی که پادشاهان سلجوقی در ایران حکمفرمایی می کردند، زبان فارسی در این زمان رواج کاملی یافت و بیشتر آنها در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن پارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی ‌زبان و تاسیس کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس کوشش فراوانی کردند.
زمانی که داستان نویسی مانند امروزش تفاوت های بسیاری داشت. نظامی را پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی می نامیدند. حالا اگر ما نُه قرن پیش زندگی نمی کنیم اما می توانیم نگاهی به کتاب های «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» و «اسکندرنامه» نظامی بیاندازیم. نمونه اش همین «خسرو و شیرین» که در کتاب فروشی ها یا سایت های اینترنت هست. چهار شخصیت داستانی این کتاب خسرو پرویز (پسر هرمز و نوه انوشیروان)، شیرین (برادر زاده ملکه آران)، شاهپور (ندیمه خسروپرویز) و فرهاد (دلداده شیرین) هستند که نظامی به زیبایی آنها را در داستان «خسرو و شیرین» خود گنجانده است.
امروز نظامی گنجوی و آثارش بیشتر از قبل سر زبان ها نیست. به راحتی کشورهای همسایه، نظامی داستان سرای ایرانی را همچون بسیاری از شخصیت های علمی و فرهنگی تاریخ سرزمینمان، از آن خود می دانند و برای نشان دادن تمدن ساختگی خود از نام آنها در مجامع بین المللی بهره بسیاری می برند!
«ساموئل ریچاردسون» پدر رمان تحلیلی در انگلستان رمان پاملا یا پاداش پاکدامنی را با اقتباس از «خسرو و شیرین» نظامی در سال ۱۷۴۰ میلادی نوشت.
نظامی یکی از ستاره های آسمان شعر و ادب پارسی است.

این یادداشت در شماره ۲۳۰۵ / ۱۵ مهر ۹۲ در روزنامه آرمان چاپ شد

نتانياهو لطفا صحبت نكن!

برایم خیلی جالب است که بعد از پایان قرون وسطایی هنوز حیوانات انسان نمایی در لباس سیاستمدار وجود دارند که وسعت سرزمینشان یک هشتادم سرزمین من است و نیم قرن از تاریخ خودساخته شان را به رخ تمدن چند هزار ساله سرزمینم می کشند!

برایم خیلی جالب است که هنوز این حیوانات انسان نما گمان می برند که حرف هایشان در عین مضحک بودن برای مردم جهان جدی و پذیرفتنی است!

بنیامین نتانیاهو یکی از آن دسته حیوانات انسان نما است که گمان واهی می برد در کشوری بزرگ و متمدن ایران، احتمالا مردمشان شلوار جین، اتومبیل، هواپیما، راه آهن، اینترنت، تلفن همراه و … ندیده اند!

مطمئن هستم نام دانشمندان و شاعران بزرگی همچون فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، خیام، عطار، پروفسور حسابی و … را نشنیده است!

برای خیلی جالب است وقتی از سردر ورودی تالار ملل در مجمع عمومی سازمان ملل متحد عبور می کنی، بیت سعدی را به چشم ندیده باشی!

بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار.

افتخار می کنم رهبران سرزمینم بر خلاف تفکر جنگ طلبی و عقب ماندگی نتانیاهو، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مقابل مردم جهان از «گفتگوی تمدن ها»، «صلح»، «دوستی» و «اعتدال» سخن می آورند.

نتانیاهو…! تو در جایگاهی نیستی که در مورد سبک زندگی ایرانیان، تاریخ ایرانیان و انتخابات ایرانیان سخن بگویید.

لنگه کفش

زنده یاد «خسرو شکیبایی» در سریال خانه ی سبز حرف خوبی می زد: «چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه!»
لنگه کفش (مثل کفش های میرزا نوروز یا سیندرلا) شده قصه امروز داستان سیاست کشورمان! لااقل این پرتاب لنگه کفش یه پیام مهم هم داشت و آن این بود که: «کشور ما چند صدایی است» و از این برادران دلسوز و خشمگین از حضور پررنگ و دندان شکنشان، مچکریم!
جک استراو (وزیر سابق امورخارجه انگلیس) هم بدونه که هشدار روح الله حسینیان برای پرتاب احتمالی گوجه فرنگی و تخم مرغ در صورت هرگونه مشاهده در فرودگاه مهرآباد هم جدی است!
امیدواریم در سایر محافل اجتماعی، هنری و ورزشی مانند ساخت فیلم سیصد و آرگو (ضد ایرانی) و حذف تیم ملی کاتای ایران به خاطر پوشش در بازی های اسلامی با لنگه کفش های آهنین خود حضوری تاثیرگذارتر از همیشه داشته باشند!
چند روز قبل در روزنامه خواندم: «ورود شاملو و صادق چوبک به کتاب‌ درسی ممنوع!» (به همین سادگی)
محمد سنگری گفت: «گر داستان صادق چوبک را در این کتاب‌ها بیاوریم، آیا شما حاضرید برادرتان این کتاب را بخواند؟ وقتی او مسائل جنسی را با رکاکت و عریانی تمام مطرح می‌کند، نمی‌توان اسمی از او در کتاب درسی برد»
قبول داریم «صادق جوبک» در برخی داستان هایش واقعیت های اجتماعی را بی پرده و فارغ از رعایت اخلاق بیرون می ریزد. کارشناسی در جایی حرف خوبی زد: «آیا شاعری بزرگ همچون سعدی، هزلیاتی ندارد؟ آیا مولانا در مثنوی معنوی اش، داستان «خر و کنیزک» را ندارد؟ آیا باید نام سعدی و مولوی را به طور کامل از کتاب های درسی حذف کرد؟!»
می توان به جرات گفت شاملو و صمد بهرنگی تنها کسانی هستند که در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان بسیار موفق عمل کردند. با حذف افرادی مانند او و صادق چوبک از کتاب های درسی، نه تنها نسل جدید را از شناخت ادبیات معاصر خود محروم می کنند بلکه بین نسل قبل و جدید گسستی ایجاد می شود (آیا دلسوزی دهنده ای هست که ادبیات معاصر ایران را یاری کند؟)
ما هر سال شاهد تغییر در سیستم آموزشی و کتاب های درسی هستیم. در حالی که همین نوع تغییرات عجولانه و غیر علمی باعث خدشه به نظام آموزشی و تربیتی فرزندان ما می گردد. کشورهایی نظیر ایتالیا که تجربه بیشتر از ما در تالیف کتاب های درسی دارند با مدیریت صحیح و مطالعات علمی از چند دهه قبل تصمیم به تالیف، نگارش و تغییر دروس آموزشی (به دور از احساست سیاسی و سلیقه های شخصی) می گیرند؛ در حالی که کشور ما برخلاف آنها با تغییر دولت یا مدیری شاهد تحولات عظیم غیر علمی و تحقیقی در دروس درسی هستیم!

داستان خوب

در جایی خواندم که «رابرت مک کی» گفت: «داستان خوب یعنی داستانی که ارزش تعریف کردن داشته باشد و دنیا بخواهد گوش کند.»

لذت داستان شنیدن یا خواندن از کجاست؟ ما چرا از شنیدن یا خواندن داستان لذت می بریم؟

در مورد «داستان» تعریف های بسیاری بیان شده است. علی سیف الهی در جایی نوشته بود: «نویسندگی  شرح دادن چیزهایی است که برای دیگران بدیهی است. هنر زمینی کردن حس ها، فکرها، واقعیت ها، خیالات و رویاها. نویسنده خودش را در مرکز واقعه قرار می دهد و از آن به بعد شروع می کند گزارشگری به افشا کردن آنچه در او می گذرد.» خب  حالا از کجا باید فهمید که یک داستان ارزش تعریف کردن دارد یا نه؟

بسیاری از اساتید آموزشگاه های داستان نویسی در اولین جلسه کلاس این جمله را گفته اند که: «داستان یک نوشته است، ولی هر نوشته ای داستان نیست!»

«جمال میر صادقی» در کتاب «عناصر داستان» «داستان» را تصویری عینی از چشم انداز و برداشت نویسنده از زندگی معرفی کرده است. هر نویسنده «فکر و اندیشه» معینی درباره ی زندگی دارد یا نحوه ی برخوردش با زندگی، فلسفه ی زندگی او را مجسم می کند. در ضمن هر نویسنده چون هرکس دیگر، «احساس» به خصوصی از زندگی دارد و این «احساس» صمیمانه با «فکر و اندیشه ی» او در ارتباط است؛ در واقع افکار و اندیشه ها را نمی توان از احساسات و عواطف جدا کرد. این افکار و احساسات گاهی به هم آمیخته و پیوسته اند و گاه در برابر هم قرار می گیرند.

روح الله مهدی پور عمرانی در کتاب «آموزش داستان نویسی» در مورد تعریف داستان این گونه توضیح داده است: «داستان، متن است که نویسنده ی آن به کمک تخیل و از راه پرورش و گسترش دادن یک حادثه تلاش می کند بر احساس خواننده ی تاثیر بگذارد.» داستان با دو ویژگی ۱ – بهره گیری از نیروی تخیل ۲ – برانگیختن احساس، سبب می شود تا داستان، متنی هنری به حساب آید.

من اعتقاد دارم که بسیاری از مردم استعداد نوشتن دارند، ولی در واقع نویسنده نیستند. ارزش نوشتن دوره ایی است که با داشتن داستان خوب بتوانیم خواننده بسیاری جذب کنیم. «هربرت گُلد» در مقاله اش برای یک «سمپوزیوم بین المللی درباره ی داستان کوتاه» اظهار داشته که « داستانگو باید قصه ای برای گفتن داشته باشد، نه آنکه با نثری شیرین خواننده را بفریبد.»

خصلت یک داستان خوب این است که بتواند ما را وادار کند که بخواهیم بدانیم بعد چه اتفاق می افتد. «ای. ام. فورستر» در کتاب «جنبه های رمان» داستان را چنین تعریف کرده است: «داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان – در مثال ناهار پس از چاشت و  سه شنبه پس از دوشنبه و تباهی پس از مرگ می آید.»

امروز خواننده داستان دو دسته هستند؛ یا از داستان بیشتر اطلاعات می خواهند یا سرگرمی و لذت بخشیدن. این نکته حائز اهمیت است که بسیاری از شاهکارهای ادبی ایران و جهان موفق به دریافت جوایز ادبی نشده اند و یا با شمارگان کم به فروش رسیده اند؛ و این دلیلی بر نبودن «داستان خوب» آنها نیست.

این یادداشت در شماره ۲۳۰۵ / ۱۵ مهر ۹۲ در روزنامه آرمان چاپ شد

وقتی ادبیات خشن می شود

انسان از ابتدای خلقت با ترس و وحشت آشنا بوده و روایت های داستان های هراس انگیزش را بر روی صخره ها و یا دیوار غارها طراحی کرده است.

از ابتدای قرن هجدهم میلادی با آثار داستانی بر می خوریم که نوعی ترس و وحشت توسط نویسندگان به نگارش درآمده که یادآور آثار گوتیک در دوران وسطی است. به عنوان مثال «قصر اوترانتو» نوشته «هوراس والپول» اولین گونه از ادبیت گوتیک است  که در سال ۱۷۴۷ نوشته شده. ادبيات گوتيک در شكل اوليه ياد آور خرافاتی بود كه همواره با انسان‌ها در دوره‌های مختلف وجود داشته است به شكلی كه از دل قصرهای گوتيک موجوداتی عجيب و شياطين بد ذات متولد می‌شوند و يک دشمنی ذاتی با آدم‌ها دارند.

به هر حال اولین رمانی که توانست به عنوان الگو در «ادبیات وحشت» معرفی شود رمان «فرانکشتاین» نوشته «مری وول اِستوِنکِرافت گادوین شِلی» (۱۸۵۱ -۱۷۹۷)  نویسنده انگلیسی است که در سال ۱۸۱۸ آن را منتشر کرد و بعد از او «ویلیام پولیدوری» خالق شخصیت «خون آشام» و «دراکولا» نوشته «برام استوکر» را می توان نام برد که در قالب خلق شخصیت های داستانی «ادبیات وحشت» موفق بودند.

به طور کلی در ابتدا درون مایه ادبیات وحشت موضوعاتی نظیر خودکشی، قتل، خون آشام، ارواح، جن، شیاطین و هیولا بوده است؛ ولی از اواسط قرن نوزدهم و آغاز انقلاب صنعتی شاهد  شکل گیری داستان های علمی و تخیلی در گونه ادبیات وحشت مانند موجودات فضایی و حتی موجودات ساخته شده توسط انسان در آزمایشگاه های تخصصی بودیم.

از نویسندگان موفق و مطرح «ادبیات وحشت» می توان به روبرت استيونسون ( ۱۸۹۴ ۱۸۵۰) و برام استوكر ( ۱۹۱۲-۱۸۴۷) و استفان كينگ (۱۹۴۷) اشاره کرد که آثار آنها به چندین زبان زنده دنیا منتشر و توسط شرکت های هالیوودی به سریال و فیلم سینمایی تبدیل شده است.

در دوران قرن بیستم می‌توان در آثار نويسندگانی همچون ايزابل آلنده،خورخه لوئيس بورخس، جيمز هربرت،ريچارد ليمون، جان شرلی ، ادگار آلن پو،هاينريش بل،ولفانگ بورشرت،رومن گاری،ژان ژيونو،ولف ديتريش شنوره، وايمارجاكوبس،پل استرو و بسياری ديگر اشاره كرد؛ نويسندگانی كه دشمن انسان را موجودات زیرزمینی یا شیاطین نمی دانند بلکه به باور آنها همین خود انسان است که در قرن مدرن در برابر انسان وحشت می آفریند. یکی از تفاوت های چشمگیر و عمده این نویسندگان یاد شده با نویسندگان قرن هجده و اوایل قرن نوزدهم در این است مرگ توسط فرشته مرگ صورت زیبایی به خود می گیرد و ترس و هراس انسان از خودِ تفکر انسان است. ولی با همه ی این گفته ها در آثار برخی نویسندگان مانند «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز، رمان «کشور آخرین ها» پل استر، «آئورا» نوشته كارلوس فوئنتس و«سور بز» نوشته ماريو بارگاس يوسا ذهنیت گوتیک وجود دارد که می توان نشانه هایی از ادبیات گوتیک را به راحتی در آثار نویسندگان قرن بیستم مشاهده کرد. نویسندگانی که به عنوان منتقدان جامعه امروز خود سعی بر این دارند که به شیوه نگارش «ادبیات خشن» ، ترس و هراس جامعه را نسبت به رویدادهای خشن توسط سیاستمداران و دولتمردان بر روی کاغذ بیاورند. ترس و هراسی که انسان قرن بیست و یکم با آن مواجه است.

جايزه ادبی برام استوكر

جايزه ادبی برام استوكر كه به اسكار وحشت شهرت دارد، در ايالت سالت ليک آمريكا و در چارچوب جشنواره جهانی آثار ژانر وحشت برگزار می شود. اين جايزه ادبی در سال ۱۹۸۷ توسط  انجمن نويسندگان ژانر وحشت (Horror Writers Association-HWA) و به منظور بزرگداشت ياد و خاطره برام استوكر (۸ نوامبر ۱۸۴۵ – ۲۰ آوریل ۱۹۱۲)  راه اندازی شده است. جايزه ادبی برام استوكر هر ساله از سوی اعضای اين انجمن به نويسندگانی تعلق می‌گيرد كه سهم عمده‌ای در شكل‌گيری ادبيات ژانر وحشت داشته باشند اما از آنجايی كه در آغاز، برخی اعضای اين انجمن از جمله دان كونتس به دليل ترس از ايجاد ميدان رقابت در اين زمينه تمايل چندانی به تاسيس اين جايزه نداشتند، لذا با توافق اعضای انجمن، اين جايزه هرساله به نويسندگان جديد و كسانی‌كه تاكنون مورد تقدير قرار نگرفته‌اند اعطا می‌شود.   علاوه بر آن طبق توافق اعضا هدف از اعطای جايزه ادبی برام استوكر گزينش تنها يک فرد به عنوان بهترين نويسنده سال نيست بلكه هدف آن است كه  آثار برجسته در زمينه ‌های مختلف هنری كه به موضوع وحشت، پرداخته‌اند مورد تقدير قرار گيرند.  جايزه ادبی برام استوكر به آثاری كه در رشته ‌های رمان، داستان كوتاه، داستان بلند، مجموعه داستان، شعر، مقاله و فيلمنامه نوشته شده باشد اعطا می‌گردد. برگزیدگان سال ۲۰۱۲ اين جايزه ادبی، جو مک کینی (رمان گوشت خواران)، پیتر استراب (داستان بلند تصنیف بالارد و ساندراین)، استفان کینگ (داستان کوتاه هرمان هنوز زنده است)،  جویس کارول اوتس  (مجموعه داستان مرموز) و لیندا ادیسن (مجموعه شعر) بوده‌اند.

برخی از نویسندگانی که در ژانر وحشت داستان می نویسند؛ می توان به کلایو بارک (متولد ۱۹۵۲)، پیتر کانن (متولد ۱۹۵۱)، کریستوفر فاولر (متولد ۱۹۵۳)، برایان فریمن (متولد ۱۹۷۹)، جیمز مور (متولد ۱۹۶۵)، دیوید ولینگتون (متولد ۱۹۷۱)، دن ولز (متولد ۱۹۷۷)، تیموتی ویلارد (متولد ۱۹۶۹)، سیدنی ویلیامز (متولد ۱۹۶۲) و چت ویلیامسون (متولد ۱۹۴۸) اشاره کرد.

رمان «فرانکشتاین» توسط جعفر مدرس صادقی (نشر مرکز) و محسن سلیمانی (نشر قدیانی)، رمان «دراکولا» توسط زهرا قلمبردزفولی (نشر قصه)، منیرالسادات سیدکردستانچی (نشر واژه) و سامان زعیم (نشر ایران مهر) به فارسی برگردانده شده است.

مقاله زیر در روزنامه آرمان (۳ مهر ۹۲) چاپ شد

به بهانه اول مهر، سالروز بازگشایی مدارس

از معلمم خیلی خوشم می آمد. مردی بلند اندامی بود که عینک بزرگی می زد و سبیلی سیاه و نرم و صورت تراشیده ای هم داشت. بیشتر از هر چیز از اندام بلندش خوشم می آمد که می توانست تا انتهای کلاس پر جمعیتمان را ببیند؛ برخلاف پدرم که کوچک اندام بود و هم قدِ خودم!

کلاسمان پرجمعیت ترین کلاس مدرسه بود. شاگردهایی که معلمم خوب اسم کوچکمان را در ذهن داشت. خیلی خوشحال بودم شاگردِ بلند قدترین معلم مدرسه هستم، شاید اصلا برای همین بلندی اندامش بود که دوستش داشتم.

معلمم شیفته اشعار حافظ بود. هر چهارشنبه، زنگ انشاء برایمان از اشعار حافظ می خواند و برایمان تفسیرش می کرد. یک بار عکس آرامگاه حافظ را که آنجا رفته بود برای اولین بار آورد کلاس. تا حالا عکس آرامگاه حافظ  را از نزدیک ندیده بودم.

معلمم در طول سال تحصیلی سعی کرد نحوه صحیح خواندن تعدادی از ابیات حافظ را یاد بگیریم. او عاشق این بود و به همه توصیه می کرد از خیر این کتاب ارزشمند نگذریم. چون مطمئن بود در زندگیمان به دردمان می خورد.

اتفاقا حرف هایش بعد بیست سال درست از آب در آمد. امروز که اشعار حافظ را درست و صحیح می خوانم احساس خیلی خوبی بهم دست می دهد. چند روز پیش او را پشت فرمان پیکانش دیدم که در خیابان های پرازدحام شهر مسافرکشی می کند. دقایقی در کنارش بودم. درباره حافظ حرف زدیم. آن لحظه به نظرم آمد تنها چیزی که برایش اهمیت دارد همین است که من بعد از بیست سال «حافظ خوانی» او را در کلاس به یاد دارم. او تنها کاری که می توانست برای شاگردانش انجام دهد همین بود و خودش از این بابت احساس رضایت داشت.

این مطلب در شماره ۵۳۷ (۷ مهر ۹۲) هفته نامه چلچلراغ چاپ شد

به بهانه هفتاد سالگی هوشنگ مرادی کرمانی

کلاس سوم ابتدایی بودم که ظهرهای جمعه سال ۷۱ به همراه مادر و برادرم  می نشستیم قصه های مجید و بی بی و مدرسه های دولتی پر ازدحام دهه شصت و هفتاد را می دیدیم. خوب به یاد دارم که سال سوم ابتدایی باید جدول ضرب حفظ می کردم و مثل مجید که در مقابل معلم ریاضی که در برابر هر سوال بی جواب جدول ضرب، دانه ای از تسبیح را می انداخت و زمین زیر پایش دهان باز می کرد؛ من هم تنبیه بدنی می شدم.

«قصه های مجید» یک اثر ملی ست و خوشحالم که مردم کرمان برای قدر دانی «هوشنگ مرادی کرمانی» مجسمه یادبودی از وی بنا کردند و دبیرستانی به نام وی زدند.

آسمان دلت همیشه آفتابی و قلمت همیشه سبز