همه نوشته‌های mostafa bayan

عارف جام

به بهانه ۲۴ آبان سالروز تولد عبدالرحمن جامی 

«نظام الدین احمد دشتی» دست رو به آسمان کرد و خدا را شاکر شد. بعد قرآن را باز کرد و چنین نوشت:

«تولد عبدالرحمن در شامگاه بیست و سوم شعبان ۸۱۷ (۲۴ آبان ۷۹۳ خورشیدی) در این روستای کوچک خرگرد (خرجرد) به میمنت و مبارکی» و چنین گفت: «من نام او را عبدالرحمن می نامم تا همیشه مطیع و عبدِ فرامین پروردگار خود باشد.»

عبدالرحمن تحصیلات ابتدایی را نزد پدر فراگرفت و سپس نزد مولی جنید اصولی،خواجه علی سمرقندی و مولی شهاب الدین محمد جاجرمی حاضر شد و از آنها کسب فیض کرد. پس از گذراندن این مراحل، عبدالرحمن جوان برای مدتی از هرات به سمرقند (پایتخت تیموریان)، نزد استاد قاضی زاده ی رومی رفت و آن استاد پس از اندک زمانی چنان شیفته ی این دانشجوی مستعد خود شده بود که می گفت: «تابنای سمرقند است هرز به جَودَتِ طبع و قوت تصرف این جوان جامی کسی از آب آمُویه نگذشته است.» سلطان محمد ثانی کوشید تا او را به استانبول بکشاند؛ سلطان بایزید ثانی نیز دو نامه برای او فرستاد و از تاثیر او در ادبیات عثمانی گفت.

لقب نخستین عبدالرحمن جامی، عمادالدین بود و سپس به لقب نورالدین شهرت یافت. و در شاعری به مناسبت آنکه اجدادش از محله ای در دشت اصفهان بودند، نخست «دشتی» تخلص کرد ولی بعدها به علت آنکه تولدش در ولایت جام رویداده بود، «جامی» را به عنوام تخلص شاعری خود برگزید.

جامی در قدرت کلام و شعر، مقام عرفانی و اخلاق مانندی نداشت و از همین رو در محیط حاکمان تیموریان مورد احترام بود. او در دوره حیات بزرگترین شاهان تیموری، یعنی شاهرخ، ابوالقاسم بایقرا، میرزا ابوالسعید و قسمت اعظم سلطنت سلطان حسین بایقراء زندگی کرد.

«هرمان اته» صاحب نظر آلمانی در کتاب «تاریخ ادبیات فارسی» درباره جامی چنین نوشت: «می توان گفت دوره ی کلاسیک شعر فارسی با ظهور و افول نورالدین جامی به پایان رسید.»

معین الدین محمد زمچی اسفزاری از دانشمندان و نویسندگان بزرگ قرن نهم در «روضات الجنات» جامی را «تارمِ چهارمِ مقام مسیح و منزلِ خورشید حقایق نامیده است.»

جامی در مجالس کم سخن می گفت و تا حدی ممکن بود از ستایش و تعریف دیگران خودداری می کرد. او نویسنده و دانشمندی پرکار بود  بزرگ ترین استاد سخن پارسی پس از روزگار حافظ و به نظر عده ایی از نویسندگان «خاتم شاعران بزرگ پارسی گوی» است.

تصوّف و عرفان

قرن نهم به سبب اعتقاد شدید شاهان و شاهزادگان تیموری به مشایخ صوفیه، یکی از دوره های پیشرفت و رواج تصوف و نفوذ روزافزون صوفیه بود. بخصوص آنکه تصوف در این زمان تا حدودی رنگ دینی به خود گرفت. از سوی دیگر از قرن هفتم به بعد رفته رفته اصول تصوف و عرفان در کتاب های علمی و درسی وارد شد.

گروهی تصور می کنند تصوف همان عرفان است در حالی اینگونه نیست. «تصوف، عرفانی است که از دیدگاه اسلام و تعالیم آن نگریسته شده است و هدف آن شناخت ذات آفریننده ی بزرگ است و راه رسیدن به این هدف در تصوّف، رعایت مبانی شرع، پرهیز از گناه، سیر و سلوک در وادی های شریعت و طریقت و سرانجام دستیابی به حقیقت و شناخت نهایی یا عرفان است و حال آن که در عرفان راه وصول به این هدف و حقیقت، تهی شدن خویشتن خویش و اشراق و کشف و مشاهده است که رهروان راه اشراق و کشف شهود را «اهل حال» می نامند.»

به عقیده جامی، عقاید صوفیه بر وصول به حق از طریق عشق است، بر عقاید متکلمین و حکما – که به برهان جدل و اثبات و تفکر اتّکا دارند – برتری دارد.

صوفی ای دید زآلایش پاک / زده در چهره ی آسایش خاک/ گفت کای روی تو چون خوی، درشت! / کرده بر صحبت دانایان پشت / با شناسایی خود ساخته ای / گو خدا را به چه بشناخته ای؟ / گفت: من غرق شناساوری ام / نیست کاری به شناساگری ام / کار من نیست که کس را به جدال / رو نمایم به خدای متعال.

جامی در تمثیل زیبای قطره و دریا در دفتر دوم سلسله الذهب، شناخت جاودانه را به طرزی زیبا و قابل فهم سخن می گوید:

قطره چون آب شد به تابستان / گشت آن آب سوی بحر روان / وز روانی خود به بحر رسید / خویشتن را ورای بحر ندید / هستی خویشتن را در او گم ساخت / هیچ چیزی بغیر آن نشناخت.

جامی موسیقی شناس

در هرات آن زمان یک گروه موسیقی شناسان زبردست و استادان ماهرساز سرود از شهرهای بخارا، سمرقند، خوارزم، آذربایجان و خراسان حضور داشتند از رساله ها و آثار تاریخی آن زمان چنین نتیجه ای به دست می آید که نی، تنبور، قانون، رباب، نفاره، دایره، تار، دوتار، دهل، طبل و غیره فراوان به کار برده شده و مشهورترین استادان اهل ساز در آن زمان محمد عودی، سید احمد غِژکی، حافظ بصیر، حافظِ قزاقِ قانون نواز، حسنِ بَلَبانی و امثال اینها بوده اند. درویش احمد سمرقندی برابر قانون در بربط نوازی مهارت داشته است. در کنار موسیقی، هنر رقص هم  در میان زن ها خیلی پیشرفت کرده بود. (نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی تالیف اعلاخان افصح زاد/ ص ۹۶)

عبدالرحمن جامی یک رساله دارد که رساله موسیقی نامیده می شود. جامی در این رساله نشان می دهد که:  «پیدایش هنر موسیقی اساس حیاتی و زمینه ی اجتماعی داشته، موسیقی واسطه ای است که به حالت های روحی انسان تاثیر نموده، برای تکامل فکری و معنوی او مدد می رساند.» (نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی تالیف اعلاخان افصح زاد/ ص ۱۷۰) جامی ر خاتمه رساله ی موسیقی اش تاثیر خاص داشتنِ هر مقام و آواز و شعبه ها را تاکید کرده است.

جامی و تقلید از شاعران

جامی را به حق آخرین استاد بزرگ شعر فارسی باید شمرد. ویژگی مهم شعر جامی منتخب بودن الفاظ و استحکام عبارات، قدرت در بیات تعالیم و افکار صوفیانه بی نظیر است. اغلب او را یکی از بنیاگذاران سبک هندی می شناسند.

جامی در شاعری تا حد زیادی نظر به امیر خسرو دهلوی داشت اگرچه در غزل به سعدی، حافظ و در مثنوی به فردوسی و نظامی گنجوی و سنایی متمایل بوده است ولی در نظم «هفت اورنگ» بیشتر از همه به نظامی بیشتر نزدیک بوده است. هفت اورنگ دربردارنده ی هفت مثنوی است که همه از درون مایه های عرفانی و اخلاقی برخورداند.

مرد باید که به لطف سخن و حسن خطاب/ طبع ارباب ستم را ز ستم باز آرد/ هر لئیمی که از احسان و کرم رم کرده ست/ به فسون سخن او را به کرم باز آرد.

مشهورترین اثر عبدالرحمن جامی، «بهارستان» را به تقلید از گلستان سعدی در سن ۷۳ سالگی اش نوشته است. جامی در این اثر عقاید جامعه شناس، اندیشه ها و افکار ادیب خود را در آن به طور ساده و روشن بیان کرده است.

خواهی که شاه عدل کند، عدل پیشه باش / در کار خود که معرکه ی گیر و دارِ توست / شاه آینه است، هرچه همی بیند اندر او / پرتو فکند قاعده ی کار و بار توست.

***

نورالدین عبد الرحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی ملقب به خاتم الشعرا در سن ۸۱ سالگی در صبحگاه هجدهم محرم سال ۸۹۸ هجری (۲۷ آبان ۸۷۱ خورشیدی)، نبض او از حرکت ایستاد. مزار او در مکانی به نام «تخت مزار» در هرات می باشد. بر روی سنگ قبر آرامگاه او نوشته شده است:

جامی که بود مایل جنّت مقیم گشت / فی روضه مغلدة ارضها السما / کلک قضا نوشت روان بر در بهشت / تاریخه و من دخل کان آمنا.

این مقاله در روزنامه آرمان به تاریخ دوشنبه ۲۷ آبان ۹۲ چاپ شده است

ضعف

این یکی را استثنا خوب می دانم. اگر به «آدم»، «ضعفی» را تزریق نماییم یکهو گمام می برد در زندگی اش آن «ضعف» را همیشه با خود به همراه دارد و به او ایمان می آورد. چنان آدرنالین خونش را در یک لحظه بالا و پایین کند که نفهمد از کجا خورده است. کافی است جلوی آینه بایستد و خود را درباره «ضعفی» که به او گفته ایم که ممکن است درست هم نباشد، زُل زند و از خود بپرسد که آیا واقعا این «ضعف» را به همراه دارد!؟

این حقیقت تلخ کشف می شود. به همین راحتی، «آدم» احساس «شکست» به خودش دست می دهد، این تقریبا کاری است که می توانیم به راحتی با کم ترین هزینه روحیه «آدم» را در میدان های رقابت تضعیف کنیم.

آنها حاشیه نمی روند و راست و مستقیم می روند سراغ بیان «ضعف» که خبری از واقعیت نیست. در نتیجه «آدم» این تردید را دارد که با کوچکترین اشتباه چیزی هولناک در دلش تکان می خورد که او مرتکب «اشتباه مجدد» شده است.

آخرش هم هیچی نمی شود. «آدم» تا آخر عمر همیشه سرگردان از خود می پرسد «باز اشتباه کردم»!

پدربزرگم حرف خیلی خوبی برایم به یادگار گذاشت:

«اگر به «آدم» همیشه بگید «تو دیوانه هستی»، یقین می برد که واقعا دیوانه است، حتی اگر به دست خودش هم نباشد.»

یادداشت در شماره ۴ آبان هفته نامه چلچراغ چاپ شده است

قصه های پدربزرگ یا پدربزرگِ قصه ها

پدربزرگ ها مانند مادربزرگ ها شخصیت کم رنگی در قصه ها دارند. دلیلش را هم نمی دانم. از داستان هایی که تا به امروز حضور ذهن دارم می توانم از پدربزرگ هایدی (هایدی اثر یوهان اشپیری)، پدربزرگ پرین (باخانمان اثر ویکتورمالو) و پدربزرگ کاتری (کاتری دختر گاوچران اثر ادنی نولیوار) نام ببرم.

نمی دانم چرا پدربزرگ های قصه گو کمتر از مادربزرگ های قصه گو حضوری فعال دارند و کمتر شنیده یا گفته شده است که «قصه های پدربزرگ»! گمانم دلیل آن این است که پدربزرگ ها کمتر در خانه حضور داشتند و بیشتر مشغول کار و فعالیت در بیرون از خانه بودند.

دو پدربزرگم ( با نام آقاجان صداشون می کردم) یکی از شخصیت های مهم و اصلی زندگی ام بودند. آنها مثل جنتلمن های قرن بیستم، مستقل، مقرراتی، اغلب خودخواه و در عین حال دوست داشتنی. یادم نمی آید در تمام مدت این ۲۹ سال، (برخلاف ما جوون های حالا) از مشکلات اقتصادی گله یا ابراز بی رضایتی کنند، در عوض بارها غُر زده اند و دولت های سابق را با دولت امروز مقایسه می کردند.

پدربزرگ پدری ام، فرزند بزرگ خانواده بود و در غیاب پدر، مسئولیت اداره زندگی و حمایت دو برادر و خواهرشان را برعهده داشتند، آن هم در زمانی که ارتش اشغالگر متفقین وارد ایران شده بود و قحطی فراوانی را در زندگی مردم سبب شد.

پدربزرگ مادری ام برخلاف پدربزرگ پدری ام، تک فرزندِ پسر، پرانرژی که با جیپ صحرایی اش، سرِ زمین هایش می رفت و به کارگرهایش دستور می داد.

دو تا آقاجانم، صبح هایشان را در آن سن و سال حدود ۷۰، با رسیدگی مفصل به ظاهرشان رسمیت پیدا می کردند. کفش هایشان همیشه واکس خورده، خط اتوی شلوارشان مرتب؛ بعد نوبت موهای سفیدشان بود که با پارافین برق می انداختند و دست و صورت که چین هایی مرتب رویشان نشسته، با کرم مرطوب کننده که هنوز مارکش را نمی دانم.

به یاد دارم وقت چای، چند استکان کمر باریک و قند پهلو پشت سر هم در نعلبکی سرد می کردند و بعد می نوشیدند. این سال های آخر به خاطر سوزش معده شان، کمتر چای پُر رنگ می خوردند و در ازاش شیشه پلاستیکی شربت سفید و غلیظ  «آلومینیوم ام جی اس» را کنار سماور برقی می دیدم.

شب ها ساعت هشت، رادیو کنار تشکشان را روشن می کردند و به صدای خش دار مجری رادیو برون مرزی، دقایقی یا یک ساعتی گوش می دادند. با رادیو خوابشان می برد و شاید برای همین بهانه بود که اجازه ندن به غیر از خودشان، کسی به رادیو نزدیک شود.

گمان می کنم بعد از این همه سال، پدربزرگام شخصیت های خوب قصه ی زندگی ام بودند. آنها هم نمی خواهند شخصیت فراموش شده قصه ی من باشند.

این یادداشت در شماره ۴۳۱ / ۱۱ آبان ۹۲/ هفته نامه همشهری جوان چاپ شد 

ادبیات رشته کوه های آلپ

اين بار قرار است نگاهی به ادبيات کشور آلمان بيندازيم و درباره نويسندگان برجسته آلمانی، به‌ويژه نويسنده‌هايی که به زبان آلمانی می‌نوشتند بنويسيم. نويسندگانی که در کشور ما طرفداران زيادی دارند و برای خوانندگان شناخته شده هستند. آلمان از همان اولش که اروپا وارد عصر روشن فکری می‌شود، کشور فلسفه بوده ‌است. هيچ کدام از کشورهای اروپا به گرد پای آلمان هم نمی‌رسند. به همين خاطر نويسنده‌های آلمانی هميشه دارای نگاه متفاوت‌تری نسبت به ديگر کشورها هستند.

آلمان از شمال با دریای شمال، دانمارک و دریای بالتیک، از شرق با لهستان و جمهوری چک، از جنوب با اتریش و سوئیس و از غرب با فرانسه، بلژیک، لوکزابورگ و هلند مرز دارد. این کشور ترکیبی از دشت،جنگل، کوه، ساحل و تعدادی جزیره است. جنوب آلمان را رشته کوه های آلپ پوشانده است.

ادبیات آلمان، مانند ادبیات انگلیس و فرانسه نتوانست چندین شخصیت داستانی بزرگ و ماندگار برای ادبیات جهان خلق کند. ولی می توان نام «امیل و کاراگاهان» نوشته اِریش کستنر (۱۹۷۴ – ۱۸۹۹)  را آورد که تا اندازه ایی توانست در ادبیات جهان تاثیر گذار باشد؛ ولی نه به اندازه شخصیت های بزرگ داستانی ادبیات انگلیس و فرانسه!

گوته در آلمان،شکسپیر در انگلستان، ویکتورهوگو در فرانسه و دانته در ایتالیا را چهار رکن ادبیات اروپا می دانند. «یوهان ولفگانگ فون گوته» يک جوری سعدی ادبيات آلمان است. نویسنده، شاعر، نقاش، ادیب، محقق، انسان شناس، فیلسوف و یکی از افراد برجسته ادبیات جهان محسوب می‌شود.

در کنار گوته قطب ادبيات کلاسيک آلمان، نويسنده‌های آلمانی ديگری را هم سراغ داريم؛ مانند «یوهان پاول فریدریش ریشتر» (۱۸۲۵- ۱۷۶۳) نویسنده و شاعر  که بعدا نام خود را به «ژان پل» تغییر داد و «کریستین یوهان هاینریش هاینه» (۱۸۵۶ – ۱۷۹۷) نویسنده، شاعر و خبرنگار.

هاینریش هاینه منظومه‌ای با عنوان «فردوسی شاعر» در بزرگداشت شاهنامه و  فردوسی حکیم دارد. او در این منظومه با اشاراتی به رنجی که فردوسی در سرودن شاهنامه کشید، بیش از همه به ستمی که در حق او روا داشتند پرداخته و از ناسپاسی سلطان محمود غزنوی بسیار گفته‌ است.

در قرن بیستم و آغاز دو جنگ جهانی، علاوه بر نویسندگان آلمانی در کشورهايی مثل اتريش و سوئد و رومانی هم نويسندگانی بودند که به زبان آلمانی می‌نوشتند.

از معروف‌ترین نویسندگان آلمانی برای ما ايرانی‌ها «ولفگانگ بورشرت» بود که مجموعه داستان «گل قاصد» و «اندوه عیسی» از وی به فارسی برگردانده شده است.

در همان دوران نويسندگان ديگری بودند مانند «توماس مان»، «کورت توخولسکی»،  که به شدت سخت می‌نوشتند.« بعضی‌ها هیچ‌وقت نمی‌فهمن» و « سلام به آینده» از آثار کورت توخولسکی است که به فارسی ترجمه شده است.

از نويسنده‌های کلاسيک آن دوران که بگذريم، می‌رسيم به نويسنده‌های قرن بيست و يکم که طرفداران بسيار زيادی هم دارند. از همه معروف‌ تر در ايران « هاینریش تئودور بل» است. هاينريش بل برنده جايزه نوبل ادبيات، جزو معدود نويسنده‌های معاصر است که طرفداران بسياری هم در تمام جهان دارد. آثار بسیار زیادی از او به فارسی برگردانده شده است؛ مانند قطار به موقع رسید، گوسفندان سیاه، آدم کجا بودی؟، خانه ای بی سرپرست، بیلیارد در ساعت نه و نیم، عقاید یک دلقک و زنان در چشم انداز رودخانه.

در کنار بل نويسنده ديگر معاصر آلمانی « گونتر ویلهلم گراس» جزوه جنجالی‌ترين و تاثيرگذارترين نويسنده‌های معاصر جهان است. کتاب های بسیاری از این نویسنده مانند «طبل حلبی»، «سال‌های سگی»  در کشورمان ترجمه شده است.

«هرمان هسه»  (۱۹۶۲ – ۱۸۷۸) نویسنده، ادیب، نقاش  و برنده جایزه نوبل ۱۹۳۲ بود. او در ایران بسیار شناخته شده است؛ رمان دمیان، سیذارتا و سفر به شرق او به فارسی برگردانده شده اند.

در کنار نام اين نويسنده‌ها شخصيت‌هایی مثل «اووه تيم»، «الزه آيشنگر»، «زيگفريد لنتس» و «يورک بکر» و «پيتر هانکه» نيز از نويسنده‌های آلمانی شناخته شده در جهان هستند.

از مطرح ترین نويسنده‌هايی که در واقع به زبان آلمانی می‌نويسند ولی آلمانی نيستند می توان به «فرانتس کافکا» از  جمهوری چک، «الفريده يلينک» نويسنده اتريشی و برنده جايزه نوبل و «هرتا مولر» نویسنده رومانی و برگزیده جایزه نوبل ادبیات اشاره کرد. با نگاهی به اين اسامی می شود گفت تعداد نويسنده‌های مطرحی که در طول قرن بيستم به زبان آلمانی می نوشتند، کم‌تر از خود نويسنده‌های آلمانی نيستند و شايد بعضی از آن‌ها از خود نويسنده‌‌های آلمانی در جهان مطرح‌تراند.

مهمترین جوایز ادبی آلمان

از مهمترین جوایز ادبی آلمان می توان جایزه کتاب سالانه نمایشگاه کتاب فرانکفورت، جایزه گئورگ بوخنر، جایزه گوته، جایزه هاینریش هاینه، جایزه مان هاینریش، جایزه باخمان، جایزه ادبی کاسل، جایزه نلی ساکس، جایزه توکان و ده ها جایزه معتبر دیگر را نام برد.

از قدیمی ترین جایزه های ادبی آلمان می توان به جایزه گوته (۱۹۲۷)، جایزه گئورگ بوخنر (۱۹۵۱)، جایزه مان هاینریش (۱۹۵۳)، جایزه نلی ساکس (۱۹۶۱) و جایزه توکان (۱۹۶۵) اشاره کرد، که بیش از پنجاه سال به صورت پی در پی برگزار می گردد.

جایزه برتولت برشت از معتبرترین و گران ترین جوایز ادبی آلمان است که هر سه سال از سال ۱۹۹۶ مبلغ پانزده هزار یورو به نویسنده برگزیده تعلق می گیرد.

برندگان نوبل ادبیات

آلمان هم مانند رقیبانش در عرصه ادبیات توانست نه بار جایزه نوبل ادبیات را سهم خود نماید.

«کریستیان ماتیاس تئودور مومسن» (۱۹۰۳ – ۱۸۱۷) پژوهشگر، تاریخ نویس، روزنامه نگار، حقوق دان، سیاستمدار و باستان شناس آلمانی بود. وی همچنین بزرگ ترین نویسنده کلاسیک در قرن نوزدهم به حساب می آید. او در سال ۱۹۰۲ جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد.

رودولف کریستف یوکن (نوبل ۱۹۰۹)، پل یوهان لودویگ فون هیزه (نوبل ۱۹۱۰)، گرهارد هاپتمان (نوبل ۱۹۱۲)، توماس مان (نوبل )، اریک آکسل کارلفلدت (نوبل ۱۹۳۱)، نلی زاکس (نوبل ۱۹۶۶)، هاینریش تئودور بل (نوبل ۱۹۷۲)، گونتر ویلهلم گراس (نوبل ۱۹۹۹) و هرتا مولر (نوبل ۲۰۰۹) از نویسندگان آلمانی هستند؛ که موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شدند.

این مقاله در روزنامه آرمان شنبه ۱۷ مهر ۹۲ چاپ شده است

پاریس شهر نویسنده ها

نام هر کشوری به صورت کلی بيانگر يک مفهوم خاص است؛ مانند برزیل انسان را به یاد درخشش فوتبالش، هلند را به یاد گل های لاله، ایتالیا را به یاد تنوع پنیرهایش و فلاند را به یاد گاوهای شیرده!

کشور فرانسه جزو آن کشورهايی است که آدم را ياد هنر می‌اندازد. بوم‌های نقاشی که درخيابان فروخته می شود و نويسندگان و شاعران بزرگش، که کتاب هایشان در سراسر جهان ترجمه و منتشر می شوند.

اگر از حق نگذريم از قرن هفده تا اواخر قرن بيستم، فرانسه بی‌شک پايتخت فرهنگی جهان بوده است. يعنی می‌شود گفت تمام جريان‌های ادبی و موج‌های هنری جهان به نوعی ابتدا از اين کشور شروع شدند و بعد در ديگر نقاط جهان کامل گرديدند. مخصوصا اگر بخواهيم درباره ادبيات صحبت کنيم بی‌شک هيچ کجا اندازه فرانسه نويسنده و داستان‌نويس بزرگ نداشته و نداریم.

فرانسه زادگاه شخصیت های بزرگ و تاثیرگذار داستانی مانند «پرین» در کتاب باخانمان هکتور مالو، «ژان والژان» در رمان بینوایان ویکتورهوگو، «گوریو» در کتاب «بابا گوریو» اونوره دو بالزاک و «کنت دومونت کریستو» با همین عنوان کتاب از الکساندر دوما است که از شخصیت های محبوب داستانی جهان به شمار می روند.

فرانسه، خالق سبک های مختلف ادبی است که آثار بسیاری از آنها را خوانده و شنیده اند. از بین آنها می توان «ماری هانری بِیل» (۱۸۴۲ – ۱۷۸۳) نویسنده سبک رئالیسم که کتاب های «سرخ و سیاه»، «صومعه پارم» و «راهبه ی دیر کاسترو» به فارسی ترجمه شده ‌است.

«شارل پی‌یر بودلر» (۱۸۶۷ – ۱۸۲۱) از مطرح‌ترین ادیبان مکتب سمبولیسم،«فرانسوا رنه دو شاتوبریان» معروف به شاتوبریان (۱۸۴۸ – ۱۷۶۸) بنیانگذار رمانتیسیسم در ادبیات فرانسه، «آلن رُب‌گریه» (۲۰۰۸ – ۱۹۲۲) از مهم‌ترین چهره‌های جنبش ادبی و هنری رمان نو یا موج نو، که آثار بسیار از وی به زبان فارسی مانند «پاک کن ها»، «سال گذشته در مارین باد»، «در هزار تو» و «جام شکسته» و غیره ترجمه و منتشر شده است.

«آلبر کامو»(۱۹۶۰ – ۱۹۱۳)  برگزیده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۷۵ و یکی از متفکران مکتب اگزیستانسالیسم است. از این نویسنده فرانسوی کتاب های بسیاری نظیر بیگانه، آدم اول، اسطوره ی سیزیف، انسان طاغی، بیگانه، پشت و رو، تبعید و سلطنت و غیره به فارسی بازگردانده شده است.

کتاب های تخیل انگیز

«شارل پرو» (۱۷۰۳ – ۱۶۲۸) شاعر و داستان‌سرای فرانسوی است که سبک جدیدی را در ادبیات، به نام «قصه های پریان»مانند شنل قرمزی، سیندرلا، مرد ریش آبی و بند انگشتی را بنیان نهاد. ولی پایه گذار و پدر داستان های علمی – تخیلی از نوع جدید را می توان «ژول ورن» دانست. او هشتاد داستان کوتاه، رمان و مقاله های پژوهشی نوشت كه سال های سال الهام بخش روياها و ماجراجويی های مردم سراسر جهان بوده است.

برندگان نوبل ادبیات

نویسندگان فرانسوی بیشترین سهم را در دریافت جایزه نوبل ادبیات نسبت به سایر کشورهای مطرح جهان برخوردارند.

نخستین جایزه نوبل ادبیات جهان در سال ۱۹۰۱ به «سولی پرودوم»(۱۹۰۷ – ۱۸۳۹) تعلق گرفت. «رومن رولان» (۱۹۴۴ – ۱۸۶۶) جایزه نوبل ادبیات ۱۹۱۵ به خاطر رمان «جان شیفته» دریافت کرد.

آناتول فرانس (۱۹۲۱)،هانری برگسون (۱۹۲۷)،روژه مارتَن دوگار (۱۹۳۷)،آندره پاول گیوم ژید (۱۹۴۷)،فرانسوا موریاک (۱۹۵۲)،آلبر کامو (۱۹۵۷)، سن‌ژون پرس (۱۹۶۰)،ژان پل سارتر (۱۹۶۴) ولی او از پذیرفتن این جایزه سر باز زد، کلود اوژن آنری سیمون (۱۹۸۵) گائو شینگجیان (۲۰۰۰) و ژان ماری گوستاو لوکلزیو (۲۰۰۸) از نویسندگان فرانسوی هستند که در طول سال های گذشته موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شدند.

جوایز ادبی فرانسه

فرانسه جایگاه پیدایش پرسابقه ترین جوایز ادبی جهان همانند جایزه گونکورت (۱۹۰۳)، جایزه فمینا (۱۹۰۴)، جایزه بزرگ آکادمی فرانسه (۱۹۱۸)، جایزه متفقین (۱۹۳۰) و جایزه فِنِوو (۱۹۵۰) است که همه ساله برگزار می گردد.

هر سال ما شاهد برگزاری بیش از یکصد جایزه ادبی در فرانسه هستیم که از مهمترین آنها می توان جایزه بزرگ آکادمی فرانسه،جایزه آلن فورنیه،جایزه د فلور، جایزه ژول ورن و جایزه  Candide Preis (تنها جایزه ادبی آلمانی – فرانسوی) را نام ببریم.

این مقاله در روزنامه آرمان / دوشنبه ۲۹ مهر ۹۲ / چاپ شد

از چشم غربی

به بهانه سالروز حافظ

«حافظا، دلم می خواهد از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم. چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم. نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظِ زیبا پوشانم. هیچ کلامی را دوبار در قافیه نیاورم؛ مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد. دلم می خواهد همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو، ای شاعر شاعران جهان سروده باشم.» (ديوان شرقی- غربی اثر يوهان ولفگانگ گوته)

جای تامل و شگفتی است که چگونه می شود پس از چهار قرن از درگذشت «لسان الغیب»، دو شاعر و فیلسوف بزرگ غرب آن چنان شیفته و سرمست او برسند که در دو دیوان «شرقی – غربی» و «اندرزها و حکمت ها» به ستایش او بپردازند!؟ چه اگر حافظ شیرازی هم نبود؛ «فریدریش ویلهلم نیچه» در دیوان «اندرزها و حکمت ها» او را «مستی همه ی مستانی» خطاب نمی کرد.

در مورد ستایش حافظ سخن های بسیاری گفته شده است؛ ولی تا به امروز هیچ یک از آنها شایسته تفسیر عواطف  و اندیشه های عرفانی او نیست. هفت قرن است که سروده های زیبا و پیام های اخلاقی اش راه گشای زندگی ماست و شب های یلدا و لحظه تحویل سال نو، بزرگترها برای تصویر روشنی از آینه زندگی خود و فرزندانشان تفعلی به گنجینه حافظ می زنند. از زمینه های مهم دیوان حافظ، بُعد اجتماعی، عاشقانه و عارفانه آن است که می توان در غزل های او یک یا چند پیام مهم اجتماعی، عارفانه و حتی عاشقانه آن را دید.

سخن حافظ، سحرآمیز است. سحری که انسان را به خود می خواند؛ حتی اگر امروز کلام حافظ به انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و عربی ترجمه می شود. ولی کلام واقعی و راستین حافظ هیچگاه ترجمه پذیر نیست.

استاد اسلامی ندوشن گفت: «ما ايرانی ها اصولا در مورد حافظ، هم اشتراک نظر و هم افتراق نظر داريم، اشتراک نظر به اين دليل که همه می توانيم و می خواهيم به شعر او تفال بزنيم و اختلاف نظر داريم به اين دليل که شعر او را در قالبی می بريم که خودمان دوست داريم. به عبارت ديگر، به تعداد خوانندگان حافظ می شود اشعار او را تعبير و تفسير کرد.»

استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب حافظ نوشته است: «حافظ حافظه ی ماست. ذهن و زبان و زندگی ما سرشته با حافظ است. دیوان حافظ فقط یک دفتر و دیوان نیست، نامه ی زندگی و زندگی نامه ی ماست. حافظ فراتر از ادبیات است.»

این یادداشت در هفته نامه چلچراغ / ۲۰ مهر / شماره ۵۳۹ چاپ شد. 

فیلسوفی در میانه فارابی و ابن سینا

به بهانه هزارو یکصدمین سال تولد ابوالحسن عامری نیشابوری

در قرن چهار هجری، نظام سیاسی ایران دچار نوعی تفرقه سیاسی بود. سرزمین های شرق عراق تحت سلطه آل بویه، فارس در دست عمادالدوله، ری و اصفهان در دست رکن الدوله و خراسان تحت پادشاهی سامانیان بود.

رفتار خردمندانه، علاقه به زبان فارسی، تاسیس کتابخانه و مراکز علمی و اصرار پادشاهان سامانی بر این که همواره وزرای خویش را از بین دانشمندان و عالمان انتخاب کنند موجب تحول علمی و فرهنگی وسیع در منطقه شد و بدين ترتيب شهرهای نیشابور، سمرقند و بخارا (پایتخت سامانیان) مركز  علم و فرهنگ بود. با توجه به چنين وضعيت فرهنگى و سياسى در خراسان افراد بسيارى در علم فلسفه رشد يافتند و از جمله آنان ابوالحسن عامرى بود.

«ابوالحسن بن ابوذر محمد بن حسن (محمد بن یوسف) عامری نیشابوری» (۹۹۱ – ۹۱۳ میلادی) از مهم‌ترین فیلسوفانی است که در فاصله زمانی میان ابو نصر محمد فارابی (۹۵۰ – ۸۷۲ میلادی) و ابو علی سینا (۱۰۳۷ – ۹۸۰ میلادی) می‌زیسته ‌است. او در نیشابور و در خانواده ای اهل علم و معرفت تولد یافت. دوره مقدماتی از دانش و تربیت اسلامی را نزد پدر در همان شهر گذراند. او برای کسب دانش به اکثر سرزمین ها مسافرت کرد و با دانشمندان بزرگ آشنا و از هر استادی علمی آموخت، از اين رو تمامى عمرش را در نيشابور نگذراند. از جمله سفرهاى او ديدار از مراكز بزرگ علمی و فرهنگى و دانشمندان آن دوره نظير بغداد، بلخ، رى و بخارا بوده است.

نوشته اند که استاد او در حکمت «ابوزید بلخی» بوده است و با «ابوالفتح بن العمید»، «ابوالحسین عتبی»، «ابوسعید سیرافی»، «ابونضر نفیس» و بسیاری دیگر از دانشمندان و عالمان زمان خود همنشینی و مناظره و تبادل مباحث علمی داشته است.

آنچه از زندگانی خصوصی عامری می دانیم بسیار کم است، ولی همین اندازه می توان گفت که چون عامری تندخو بوده و از طرفی عقاید فیلسوفان را بیان می داشته بیشتر در سفر بوده است. پس از درگذشت استادش «ابوزید بلخی» نزد ابوبکر قفال به چاچ رفت و در آنجا فقه و کلام را نزد استاد آموخت. سپس به بخارا بازگشت و کتاب معروفش «السعادة و الاسعاد» را به نگارش درآورد. پنج سال بعد به ری رفت و به تدریس مشغول شد.

در سفر به بغداد مورد استقبال دانشمندان و عالمان قرار گرفت. در بغداد میان ابوالحسن عامری و ابوسعید سیرافی درباره ی «طبیعت باء بسم الله» مناظره یی صورت گرفت که موجب سرشکستگی ابوسعید شد و عامری را در نزد سایر عالمان متهم به بهره برداری مادی و تظاهر به فراگیری علم کرد.

از آثار مهم عامری هشت یا نه کتاب و رساله در دست است که «الامد الی الابد» در کتابخانه «سلیمانیه» و «الابصار و المبصر» در «داراکتب المصریه» موجود است. «السعادة والاسعاد» مهم ترین و شاید بزرگ ترین اثر عامری همین کتاب است. او در این کتاب اصول اخلاقی و تدابیر علمی را که در حیات دنیا برای خوشبخت شدن خود و دیگران ضروری و لازم می داند، صحبت می کند. این اصول و تدابیر را از آثار افلاطون و ارسطو بیرون کشیده و با نکات دقیق و تعلیم عاقلانه و حکیمانه موجود در کتاب های پارسیان و هندیان درآمیخته و کتابی این چنین پرداخته که در علم اخلاق از بهترین کتاب های موجود می باشد.

در فاصله ی درگذشت فارابی و تولد ابن سینا، ابوالحسن عامری ریاست فیلسوفان مسلمان را نیز برعهده داشته است.

سعادت از دیدگاه عامری

به نظر عامری سعادت نوع بشر در تقویت «قوه ی ناطقه یا استعلاء عقل» است و کمال آن این است که انسان علم را برای خاطر علم بخواهد و بطلبد.

ابوالحسن عامری پس از بیان انواع سعادت (نسبی و عقلی و هر یک از این دو خود به دو قسمت مطلق و مفید تقسیم می شود) در کتاب «السعادة والاسعاد» می گوید:

«چون سعادت فعلی است کامل و مختص به نفس، لذا آشکار است که اکتساب آن همانا مربوط به این است که آدمی افعال فاضله را کسب کند. حصول افعال نیک هم منوط به اسباب آن است که از جمله ی آنها در انسان، بودن اعتدال و صلابت اعضاء و استحکام عضلات و بیک کلمه «صحت کامل بدن» است؛ و نیز خوبی صورت و زیبایی اندام و ملاحت در این راه شرط است.

و لیکن چون ممکن است که این احوال و اوضاع در شخص موجود باشد و انسان در روزگار کودکی و خردسالی به صلاح حال خویش دانا و توانا نباشد، از این رو لازم است کسی او را در این راه حمایت و هدایت کند و اگر آن راهنما خود فاضل و نیک سیرت نباشد بیم آن می رود که آنچه را در فطرت کودک وجود دارد، فاسد کند.»

لذت از دیدگاه عامری

از نظر ابوالحسن عامری، لذت احساسی است انفعالی و از این رو لازم می آید که لذت، مخصوص «نفس حساس» باشد، ولی لذت نوعی دیگر دارد که ویژه تخیل است و تخیل از دیدگاه عامری قسمتی از احساس است.

به نظر عامری علت اینکه مردم لذت جسمانی روی می آورند و از لذت عقلانی گریزانند، این است که با این لذت ها بزرگ می شوند و با آن انس می گیرند و همچنین این نوع لذت ها بیشتر در اختیار مردم است و غم و اندوه را از میان می برد در حالی که مردم عادی هنوز لذت معرفت را نچشیده اند. اگر کسی به لذت معرفت دست یابد همه ی دردها و رنج ها را از یاد می برد و فراموش می کند.

ابوالحسن عامری در بیان تفاوت میان دوستی و محبت اعتقاد دارد:«یک فرد نمی تواند دوستان زیادی داشته باشد، در حالی كه می تواند به افراد زیادی محبت داشته باشد.» او در مورد فضیلت محبت بر كرامت و عزت می گوید:«محبت، فضیلتی والاتر است و از كرامت بهتر، چرا كه از خوبی هایی است كه از دل انسان برمی آید و نه از خارج آن.»

این مقاله در روزنامه آرمان (دوشنبه ۲۲مهر ۹۲) به چاپ رسید

پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی

تصور کنید نزدیک نُه قرن پیش زندگی می کردید. زمانی که زندگی به معنای امروزی اش تفاوت های بسیاری داشت و خبری از اتومبیل، هواپیما، تلفن همراه، ایمیل و غیره نبود و مجبور بودید در نبود تلفن همراه یا ایمیل برای رفتن به مکانی سوار اسب یا الاغ و به جای مسیر مستقیم جاده ی آسفالت شده از دل کوه ها، رهسپار سفری پُر خطر و چند ساله شوید.
در همان روزهایی که زندگی شکل و شمایل امروز قرن بیست و یکم را نداشت؛ ولی جمال‌الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی با چنین شرایطی دشوار می زیست.
در دوره ایی که پادشاهان سلجوقی در ایران حکمفرمایی می کردند، زبان فارسی در این زمان رواج کاملی یافت و بیشتر آنها در گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن پارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی ‌زبان و تاسیس کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس کوشش فراوانی کردند.
زمانی که داستان نویسی مانند امروزش تفاوت های بسیاری داشت. نظامی را پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی می نامیدند. حالا اگر ما نُه قرن پیش زندگی نمی کنیم اما می توانیم نگاهی به کتاب های «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» و «اسکندرنامه» نظامی بیاندازیم. نمونه اش همین «خسرو و شیرین» که در کتاب فروشی ها یا سایت های اینترنت هست. چهار شخصیت داستانی این کتاب خسرو پرویز (پسر هرمز و نوه انوشیروان)، شیرین (برادر زاده ملکه آران)، شاهپور (ندیمه خسروپرویز) و فرهاد (دلداده شیرین) هستند که نظامی به زیبایی آنها را در داستان «خسرو و شیرین» خود گنجانده است.
امروز نظامی گنجوی و آثارش بیشتر از قبل سر زبان ها نیست. به راحتی کشورهای همسایه، نظامی داستان سرای ایرانی را همچون بسیاری از شخصیت های علمی و فرهنگی تاریخ سرزمینمان، از آن خود می دانند و برای نشان دادن تمدن ساختگی خود از نام آنها در مجامع بین المللی بهره بسیاری می برند!
«ساموئل ریچاردسون» پدر رمان تحلیلی در انگلستان رمان پاملا یا پاداش پاکدامنی را با اقتباس از «خسرو و شیرین» نظامی در سال ۱۷۴۰ میلادی نوشت.
نظامی یکی از ستاره های آسمان شعر و ادب پارسی است.

این یادداشت در شماره ۲۳۰۵ / ۱۵ مهر ۹۲ در روزنامه آرمان چاپ شد

نتانياهو لطفا صحبت نكن!

برایم خیلی جالب است که بعد از پایان قرون وسطایی هنوز حیوانات انسان نمایی در لباس سیاستمدار وجود دارند که وسعت سرزمینشان یک هشتادم سرزمین من است و نیم قرن از تاریخ خودساخته شان را به رخ تمدن چند هزار ساله سرزمینم می کشند!

برایم خیلی جالب است که هنوز این حیوانات انسان نما گمان می برند که حرف هایشان در عین مضحک بودن برای مردم جهان جدی و پذیرفتنی است!

بنیامین نتانیاهو یکی از آن دسته حیوانات انسان نما است که گمان واهی می برد در کشوری بزرگ و متمدن ایران، احتمالا مردمشان شلوار جین، اتومبیل، هواپیما، راه آهن، اینترنت، تلفن همراه و … ندیده اند!

مطمئن هستم نام دانشمندان و شاعران بزرگی همچون فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، خیام، عطار، پروفسور حسابی و … را نشنیده است!

برای خیلی جالب است وقتی از سردر ورودی تالار ملل در مجمع عمومی سازمان ملل متحد عبور می کنی، بیت سعدی را به چشم ندیده باشی!

بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار.

افتخار می کنم رهبران سرزمینم بر خلاف تفکر جنگ طلبی و عقب ماندگی نتانیاهو، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مقابل مردم جهان از «گفتگوی تمدن ها»، «صلح»، «دوستی» و «اعتدال» سخن می آورند.

نتانیاهو…! تو در جایگاهی نیستی که در مورد سبک زندگی ایرانیان، تاریخ ایرانیان و انتخابات ایرانیان سخن بگویید.

لنگه کفش

زنده یاد «خسرو شکیبایی» در سریال خانه ی سبز حرف خوبی می زد: «چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه!»
لنگه کفش (مثل کفش های میرزا نوروز یا سیندرلا) شده قصه امروز داستان سیاست کشورمان! لااقل این پرتاب لنگه کفش یه پیام مهم هم داشت و آن این بود که: «کشور ما چند صدایی است» و از این برادران دلسوز و خشمگین از حضور پررنگ و دندان شکنشان، مچکریم!
جک استراو (وزیر سابق امورخارجه انگلیس) هم بدونه که هشدار روح الله حسینیان برای پرتاب احتمالی گوجه فرنگی و تخم مرغ در صورت هرگونه مشاهده در فرودگاه مهرآباد هم جدی است!
امیدواریم در سایر محافل اجتماعی، هنری و ورزشی مانند ساخت فیلم سیصد و آرگو (ضد ایرانی) و حذف تیم ملی کاتای ایران به خاطر پوشش در بازی های اسلامی با لنگه کفش های آهنین خود حضوری تاثیرگذارتر از همیشه داشته باشند!
چند روز قبل در روزنامه خواندم: «ورود شاملو و صادق چوبک به کتاب‌ درسی ممنوع!» (به همین سادگی)
محمد سنگری گفت: «گر داستان صادق چوبک را در این کتاب‌ها بیاوریم، آیا شما حاضرید برادرتان این کتاب را بخواند؟ وقتی او مسائل جنسی را با رکاکت و عریانی تمام مطرح می‌کند، نمی‌توان اسمی از او در کتاب درسی برد»
قبول داریم «صادق جوبک» در برخی داستان هایش واقعیت های اجتماعی را بی پرده و فارغ از رعایت اخلاق بیرون می ریزد. کارشناسی در جایی حرف خوبی زد: «آیا شاعری بزرگ همچون سعدی، هزلیاتی ندارد؟ آیا مولانا در مثنوی معنوی اش، داستان «خر و کنیزک» را ندارد؟ آیا باید نام سعدی و مولوی را به طور کامل از کتاب های درسی حذف کرد؟!»
می توان به جرات گفت شاملو و صمد بهرنگی تنها کسانی هستند که در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان بسیار موفق عمل کردند. با حذف افرادی مانند او و صادق چوبک از کتاب های درسی، نه تنها نسل جدید را از شناخت ادبیات معاصر خود محروم می کنند بلکه بین نسل قبل و جدید گسستی ایجاد می شود (آیا دلسوزی دهنده ای هست که ادبیات معاصر ایران را یاری کند؟)
ما هر سال شاهد تغییر در سیستم آموزشی و کتاب های درسی هستیم. در حالی که همین نوع تغییرات عجولانه و غیر علمی باعث خدشه به نظام آموزشی و تربیتی فرزندان ما می گردد. کشورهایی نظیر ایتالیا که تجربه بیشتر از ما در تالیف کتاب های درسی دارند با مدیریت صحیح و مطالعات علمی از چند دهه قبل تصمیم به تالیف، نگارش و تغییر دروس آموزشی (به دور از احساست سیاسی و سلیقه های شخصی) می گیرند؛ در حالی که کشور ما برخلاف آنها با تغییر دولت یا مدیری شاهد تحولات عظیم غیر علمی و تحقیقی در دروس درسی هستیم!