مروری بر ادبیات هفت همسایه ایران

باید به جرات اعتراف کنیم که خوانندگان ادبیات جهان به مراتب بیشتر از ادبیات معاصر ایران می باشند!  نیازی نیست که آماری تهیه کنیم. کافی است که شما به شمارگان و نوبت چاپ کتاب های ادبیات جهان دقت کنید و آنها را با ادبیات معاصر ایران مقایسه کنید.

اگرچه داستان‌سرایی در ادبیات فارسی ریشه کهنی دارد اما داستانی نویسی به سبک مدرن در ایران از نیمه دوم قرن نوزدهم رایج شد. نخستین رمان ایرانی «سرگشت حاجی بابای اصفهانی» است که به قلم «میرزا حبیب اصفهانی» به رشته تحریر در آمد. پس از آن نویسندگانی همچون محمد علی جمال زاده، جلال آل احمد، صادق چوبک، صادق هدایت،  بزرگ علوی و غلامحسین ساعدی از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی داستان نویسی نمودند. امروز نویسندگان بزرگی در کشورمان هستند که داستان کوتاه،بلند ورمان می نویسند و برخی از آثار آنها به زبان های زنده دنیا برگردانده می شود از جمله رمان «زوالِ کلنل» محمود دولت آبادی.

ایران سرزمینی کهنی است با ادبیاتی غنی؛ که مردم آن از دیرباز تا به امروز با ادبیات انسی فراوان دارند. امروز در تمام  کتاب فروشی های بزرگ و کوچک بر خلاف سایر ادبیات ملل، بیشتر ادبیات اروپا و امریکا حرفی برای گفتن دارد. دلایل آن هم متفاوت است و باید در جایی دیگر به بحث آن پرداخت. ولی حالا هدفم این است که با ادبیات هفت همسایه ایران بیشتر آشنا بشویم. ببینیم آنها چه می نویسند و چه چاپ می کنند؟ آیا ادبیات ایران بر ادبیات آنها تاثیر گذاشته است یا خیر؟ آیا کتاب های آنها به فارسی برگردانده می شود و یا خیر؟ با وجود جنگ در کشورهای همسایه کدام یک بیشترین فعالیت را در حوزه ادبیات دارند؟

ایران از شرق با پاکستان و افغانستان و از شمال با ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان و از غرب با ترکیه و عراق همسایه است. به دلیل اینکه کشورمان در خاورمیانه و به خصوص در حاشیه دریای خزر و خلیج فارس قرار دارد و نسبت به سایر کشورهای منطقه جایگاه مهمی با در اختیار داشتن نفت، گاز و معادن طبیعی در منطقه دارد؛ بیشترین اهمیت و طمع را از دید دشمنان جهان برخوردار است؛ به همین دلیل در سال های گذشته مسئولین ما به جای سرمایه گذاری در ادبیات، درگیر مسائل سیاسی روز بوده اند!

پاکستان

پاکستان یا جمهوری اسلامی پاکستان  در میان کشورهای اسلامی، دومین کشور از نظر تعداد مسلمانان محسوب می شود. این کشور از  لحاظ بزرگی نیروهای مسلح در رده هفتم جهان است و تنها کشور اسلامی دارنده جنگ افزار هسته ای می باشد!

انگلیسی ها صحرای بزرگی را که در غرب هند واقع بود و به بلوچستان انگلیس ( در پاکستان امروزی ) شهرت داشت، تصرف کردند و با ایران همسایه شدند. آن ها پس از این، درصدد تعیین خطوط مرزی با ایران برآمدند و به این منظور، ده سال پس از امضای معاهده ی ننگین پاریس، ژنرال گلداسمیت را روانه ی ایران کردند.  مذاکرت در این باره چند سال طول کشید و سرانجام، مرزهای بین دو کشور از خلیج گواتر تا کوهک معین شد. سپس با موافقت ناصرالدین شاه قاجار، گلداسمیت به عنوان حاکم تعیین شد. او سیستان را به دو قسمت اصلی و خارجی تقسیم کرد؛ سیستان اصلی که در غرب رودخانه ی هیرمند قرار دارد به ایران و سیستان خارجی یعنی ناحیه ای که در شرق هیرمند واقع است به افغانستان واگذار شد. (پیمان گلداسمیت سال ۱۲۴۵ خورشیدی)

پاکستان دارای فرهنگ منحصر به فرد و غنی است که سنت‌های خود را در طول تاریخ حفظ کرده است. امروز وقتی نام پاکستان را می شنویم بعد از شنیدن تجمعات گروه های افراطی که در شهرهای مختلف برگزار می شود و انفجارهای تروریستی که منجر به کشته شدن صدها نفر در خیابان های شهر می گردد؛ کمتر از نام «محمد اقبال لاهوری» می شنویم. حتما اشعار او را در کتاب های درس فارسی به یاد دارید؟

اقبال لاهوری یا علامه لاهوری شاعر، فیلسوف، سیاست مدار و متفکر مسلمان پاکستانی است و در پاکستان به شاعر ملی شناخته شده است. اقبال یکی از نامورترین و سرشناس‌ترین شاعرپارسی‌گوی غیرایرانی در ایران است. از کل دوازده هزار بیت شعری که توسط او سروده شده است هفت هزار بیت آن فارسی است. دکتر علی شریعتی در جایی وی را ایرانی‌ترین خارجی و شیعه‌ترین سنی خطاب کرده ‌است. هرچند که اقبال بی‌گمان دلبستگی فراوانی به ایران داشته ‌است ولی هرگز به ایران سفر نکرد. بیشترین دل‌بستگی و وابستگی اقبال به شخص مولانا است. همان عشق پرسوز و گدازی  که خود مولانا به شمس تبریزی داشت.

افغانستان

افغانستان با نام رسمی «جمهوری اسلامی افغانستان» در طول تاریخ همواره بخشی از کشور ایران محسوب می‌شده و با اطمینان و جرات می توان گفت که تاریخ کامل کشور افغانستان را نمی توان از ذیل نام افغان و افغانستان دریافت؛ بلکه تاریخ باستانی و قرون میانه این مملکت را در تاریخ ایران اوستایی و شاهنامه ای و در تاریخ خراسان باید جستجو نمود و بدون تردید تاریخ ایران اوستایی و شاهنامه ای و خراسان تاریخی از سرزمین بلخ و بامیان و سیستان و نیمروز و زابل وكابل و هرات و مرو و غور و غرجستان و از کتاب اوستای زردشت و شاهنامه ها و از تاریخ پیشدادیان و کَیانیان و ادبیات دری، جدا نیست.

کشور افغانستان تا سال ۱۲۳۵ خورشیدی قسمتی از سرزمین ایران بود. ولی پس از دومین جنگ ایران با انگلیس بر سر مساله هرات، برای صلح میان دو کشور در پاریس  «عهدنامه پاریس» به امضا رسید و به موجب این عهدنامه، ایران متعهد شد هرات را تخیله کند و هیچ ادعای حاکمیت در کلیه نقاط افغانستان نداشته باشد!

بعد از تهاجم نظامی امریکا در اکتبر ۲۰۰۱ که باعث سرنگونی دولت طالبان شد شرایط اجتماعی به ویژه ادبیات آن کشور تغییر چشمگیری یافت و باعث تولد نویسندگان جوان افغانستان گردید.

«عتیق رحیمی» در ایران به عنوان نویسنده برتر غیرایرانی فارسی‌زبان شناخته شده است و کتاب های خاکستر و خاک (۱۳۸۱) و سنگ و صبور (۱۳۸۸) در ایران منتشر کرده است. جالب است که بدانید آقای رحیمی در سال ۱۳۸۲ موفق به دریافت جایزه ادبی یلدا  به عنوان نویسنده برتر غیر ایرانی فارسی زبان در تهران شناخته شد.

«حمیرا قادری» یکی دیگر از داستان نویسان معاصر افغانستان و متولد سال ۱۳۵۸ است. وی موفق به دریافت مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی شد. بررسی روند داستان نویسی در افغانستان (روزگار / ۱۳۸۷)، نقره، دختر دریای کابل (روزگار / ۱۳۸۷) و گوشواره انیس (روزگار / ۱۳۸۷) از آثار منتشر شده وی در ایران است. خانم قادری به خاطر داستان «باز باران اگر می‌بارید» موفق به دریافت لوح تقدیر در سومین دوره ی جایزه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ شد.

از چهره‌های فرهنگی مشهور افغانستانی می‌توان از مولانا جلال الدین بلخی، خواجه عبدالله انصاری، عنصری بلخی، عبدالرحمن جامی، ناصر خسرو و سنایی غزنوی نام برد. که نام و آثار همه آنها را در ایران شنیده و خوانده ایم.

ترکمنستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان

تاریخ کشورمان نشان می دهد که از روسیه خیر زیادی ندیده ایم. نمونه آن در زمان شاهان بزدل قاجار آشکار است. در سال ۱۲۶۰ خورشیدی (ناصرالدین شاه) حکومت تزار روسیه در طی عهدنامه آخال،  عملا کنترل منطقه ترکمنستان را بدست گرفت و به زور به امپراتوری خود ضمیمه کرد. از سوی دیگر در سال های ۱۱۹۱و ۱۲۰۶ خورشیدی در پی پیمان ننگین گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه (دوره فتحعلی شاه قاجار) منطقه آذربایجان و ارمنستان از ایران جدا و به روسیه تزاری ضمیمه شد و به موجب این عهدنامه، رودخانه ارس به عنوان مرز دو کشور تعیین شد و به علاوه خواستار پنج میلیون تومان غرامت جنگی شد!

نکته جالب توجه این است که در کشور ترکمنستان  غیر از برخی هفته نامه ها که صفحه ای را به ادبیات کودک و نوجوان اختصاص می دهند، تنها یک مجله به نام گونش (به معنای تابش) در آن کشور برای این قشر از جامعه چاپ می شود. قیوم تانگری قلیوف (برنده جایزه هانس کریستین آندرسن) و قاسم نورباتف  از جمله نویسندگان و شاعران برجسته ادبیات کودک و نوجوان ترکمنستان می باشند. بیشتر نویسندگان و شاعران در ترکمنستان از طریق کتاب های ترجمه شده به زبان روسی، با ادبیات کلاسیک ایران آشنا هستند، اما هیچ گونه اطلاعی از آثار ارزشمند ادبیات معاصر ایران به خصوص ادبیات پس از انقلاب اسلامی را ندارند.

بیشتر جمعیت جمهوری آذربایجان مسلمان شیعه هستند. زبان رسمی کشور ترکی آذربایجانی می‌باشد. فرهنگ مردم جمهوری آذربایجان بنا به موقعیت جغرافیایی و میراث تاریخی متاثر از فرهنگ های مختلف منطقه قفقاز و خاورمیانه است. برگزاری جشن نوروز و موسیقی مقام  نشانه‌های نزدیکی و تاثیر ماندگار و تاریخی به فرهنگ ایرانی هستند. از لحاظ ادبیات نیز شعرایی مانند خاقانی شروانی و نظامی گنجوی از خاک جمهوری آذربایجان فعلی بر خواسته‌اند و تاثیرهای اساسی در ادبیات فارسی داشته‌اند.

ترکیه

همسایه شمال غربی کشورمان، ترکیه کشوری کوهستانی و نسبتا پرباران است. ترکیه با نام امپراتوری عثمانی در چند قرن گذشته، بخش‌های بزرگی از خاورمیانه و جنوب خاوری اروپا را در دست داشت. تا اینکه پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، جمهوری ترکیه به رهبری «مصطفی کمال پاشا آتاترک» در سال ۱۹۲۳تاسیس شد.

زبان رسمی ترکیه، ترکی (استانبولی) است که در گذشته (امپراتوری عثمانی)  با خط عربی نوشته می‌شد و از زمان تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتاترک با خط لاتین نوشته می‌شود.

از نویسندگان برجسته و معروف ترکیه می توان آتیلا ایلهان، خالد ضیاء، عزیز نسین، سویم بوراک، خالد ادیب آدیوار، نازان بکیر اوغلو، رشاد نوری گونتکین، اورهان پاموک، لطیفه تکین، الیف شفق و یاشار کمال را نام برد؛ که از میان آنها «اورهان پاموک» (متولد ۱۹۵۲) نخستین نویسنده ترک است که توانست جایزه نوبل ادبیات ۲۰۰۶ را دریافت کند.

پاموک علاوه در کشور خود در چندین کشور جهان نویسنده بسیار نامداری است و رمان های قله سفید، زندگی نو، نام من سرخ و چهره پنهان از وی در سال های گذشته به فارسی برگردانده شد است.

در ترکیه بر خلاف کشور ما، آثار نویسندگان به شمارگان چند صد هزار منتشر می شود؛ که از لحاظ اقتصادی نویسندگان ثروتمندی در ترکیه زندگی می کنند. طبق آخرین فهرست نویسندگان ثروتمند ترکیه، «عايشه كولين» در صدر نویسندگان ثروتمند ترکیه در سال ۲۰۱۱ قرار دارد و «اليف شفق» ديگر رمان نويس شناخته شده تركيه نيز پس از اين نويسنده قرار گرفت.

عراق

کمتر کسی است که امروز با وجود پیشرفت فن آوری در عرصه رسانه نام قصه های هزار و یک شب را نشنیده باشد. لااقل یکبار در طول زندگی اش فیلم سینمایی «علاء الدین و چراغ جادو» و یا سریال کارتونی «سندباد» را دیده است.

قصه های هزار و یک شب مجموعه‌ای از داستان های افسانه‌ای قدیمی هندی ، ایرانی و عربی است که به زبان‌های متعددی منتشر شده‌است. اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد و داستان‌های آن را از ریشه ی ایرانی دانسته‌اند، که تحت تاثیر آثار هندی و عربی بوده‌ است. اینکه داستان‌های هزار و یک شب مشخص و روشن باشند و تعداد آن‌ها دقیقا هزار و یک باشد چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. اما داستان‌های زیادی زیر نام هزار و یک شب نوشته شده ‌است. از شخصیت های ثابت و معروف این افسانه می توان نام «علاءالدین» و« شهرزاد قصه‌گو» را برد.

امروز بیشتر کشورهای همسایه ایران درگیر مسائل سیاسی و نظامی روز دنیا هستند. دلیل آن هم کاملا مشخص است. دولتمردان غربی به ادبیات کهن منطقه ما کاملا آشنا هستند. آن ها می دانند که ادبیات این سرزمین ها ریشه تاریخی دارند. آنها سعی دارند با درگیر کردن دولتمردان و مردمان سرزمین های این منطقه  مانع از پیشرفت و گسترش فرهنگ غنی ما به سرزمین خودشان گردند. آنها سعی دارند به جای بردن نام شاهنامه فردوسی ایران، اقبال لاهوری پاکستان، خواجه عبدالله انصاری افغانستان، قیوم تانگری قلیوف ترکمنستان، نظامی گنجوی آذربایجان، اورهان پاموک ترکیه و قصه های هزار و یک شب عراق از جنگ طلبی ما سخن بگویند؛ در حالی که ادبیات سرزمین ما سخن از صلح و دوستی به زبان می آورد.

نکته دیگر این است که باید توجه داشته باشیم که کشورهای همسایه ما سعی دارند اندیشمندان، شاعران و نویسندگان ایران نظیر مولانا جلال الدین بلخی شاعر بزرگ ایرانی (افغانستان)، محمد رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی (افغانستان) ، عبدالرحمن جامی شاعر، نویسنده و عارف نام آور ایرانی (افغانستان)، نظامی گنجوی شاعر و داستان پرداز پرآوازه ایرانی (جمهوری آذربایجان)، خاقانی شروانی ملقب به حسام العجم (جمهوری آذربایجان) و شخصیت  داستانی و بذله‌گو ملانصرالدین (ترکیه) را به نام گنجینه های فرهنگی ملت خود ثبت نمایند! افسوس که ما در سکوت خبری سپری می کنيم و هنوز انديشمندانی مانند مولوی، حافظ، فردوسی،  سعدی، عطار، خیام و … را در صندوقچه هايی پنهان کرده ايم و گاه گاهی به اين گنجينه ها فقط می نازيم! غافل از اين که انديشه و شخصيت تاثير گذار آن هاست که بايد در متن زندگی خاص و عام پرتو افکن شود.

مصطفی بیان

این مقاله در روزنامه آرمان شنبه ۶ اردیبهشت ۹۳ به چاپ رسید

قلم واقع گرای جادویی مارکز

نخستین بار اصطلاح ادبی «واقع گرایی جادویی»، آلیخو کارپیته، نویسنده کوبایی در سال ۱۹۴۹ به کار برد. این شیوه به سرعت ادبیات داستانی جهان را تحت تاثیر قرار داد و برای بسیاری از نویسنده های جهان، شکل بیانی تازه ای شد که با آن بتوانند مسائل واقعی و تاریخی و بومی کشور خود را در داستان هایشان به تصویر بکشند. از میان آثار نویسنده های جهان، خصوصیت های واقع گرایی جادویی در کتاب های «گابریل گارسیا مارکز» برجسته تر و برتر از دیگران است؛ بخصوص در رمان های «صد سال تنهایی» و «پاییز پدر سالار».

در این گونه آثار رویا و واقعیت در داستان چنان در هم جوش می خورند که خیالی ترین وقایع، جلوه ای طبیعی و واقعی پیدا می کند و به راحتی خواننده ماجراهای آن را می پذیرد.  با وجود آنکه داستان در شکل خیال به خواننده ارائه می شود اما هیچ یک از خصوصیت آن را ندارد و همین امر باعث می گردد تا این گونه داستان ها از داستان های خیال و وهم متمایز گردد. در واقع به همین دلیل است که رمان «صد سال تنهایی» مارکز را تاریخ تمثیلی و نمادین مردم امریکای لاتین دانسته اند؛ زیرا به گفته استاد جمال میرصادقی در این رمان، آمیزه ی رویا و واقعیت، خرافه و سیاست، اعتقادات مردمی و قومی، تمثیلی پربار و پرمعنی از تاریخ ذلت بار مردم امریکای لاتین به خواننده را نشان می دهد.

مارکز در مقاله ای با عنوان «واقعیت های باور نکردنی در امریکای لاتین» می گوید: «در امریکای لاتین و منطقه کارائیب هنرمندان نیاز چندانی به ابداع یا جعل داستانی ندارند. برعکس، مشکل آنها در حقیقت همیشه این بوده است که چگونه واقعیت زندگی را باورپذیر جلوه دهند و وضع ما از همان آغاز تاریخ چنین بوده است. در ادبیات ما در حقیقت هیچ نویسنده ای نیست که آثارش باور ناپذیرتر و در عین حال واقعی تر از وقایع نگاری های جزایر آنتیل باشد.»

مارکز کشف کرده است که می تواند همه ی داستان را به گونه واقعیت – جادو روایت کرد به طوری که شکل رمان آشفته نشود بلکه صورت تازه و خوب از رمان را نیز بیآفریند. مارکز زمان ها را در داستان هایش به هم ریخته، از گذشته های دور به گذشته های نزدیک و از گذشته های نزدیک به حال و از حال به زمان های بی نشان حرکت کرده و نظم و ترتیب زمانی حوادث را به هم زده است و یکی از دلایل موفقیت و ماندگاری کتاب «صد سال تنهایی» همین مساله است. خواننده با خواندن صد سال تنهایی به یاد مرگ دوستان و نزدیکان خود می افتد که در رویاها و خاطره هایش همیشه زنده اند، گرچه مرده اند، زندگی خود را در خواب های او ادامه می دهد و یاد و خاطره ی آنها در زندگی اش تاثیر می گذارند. «جف ولف» منتقد ادبی درباره صد سال تنهایی نوشته است: «کتابی است که مدت ها بین ما خواهد ماند، منحصر به فرد است و سرو پا جادوست، معجزه گر است.»

داستان نویسان برای ورود به دنیای الهام، عادت های خاصی دارند. مارکز نیز از آن دسته نویسندگانی بود که گاه زیر دوش حمام به موضوع های بکر داستانی اش دست می یافت.

او همیشه و همه جا گفته است که شیوه ی نگارش آثارش را مرهون خانواده عجیب خودش و تاثیر کتاب های جویس، فاکنر و کافکا بر او بوده است. حتی در مصاحبه ای یادآور شده که بعضی از آثارش را تحت تاثیر قصه های هزار و یک شب نوشته است.

آثار مارکز گرچه پر از راز و نمادهاست و همواره به واقعیت های تاریخ نظر داشته است؛ اما قلم واقع گرای جادویی اش را با سودجویی از افسانه آفرید.

این یادداشت در هفته نامه چلچراغ/ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ به چاپ رسید

از خراسان تا فلوریدا

محمود دولت آبادی و مارک توین دو نویسنده محبوب و مورد علاقه من هستند. اگر از من بپرسند که بگویم دو نویسنده نابغه ی ایرانی و غیر ایرانی نام ببرم فکر می کنم این دو تنها اسمی است که در ابتدا به ذهنم خطور می کند. دو نویسنده که چهره شان در چند نما شبیه هم هستند، با لباس های منحصر به فرد و البته با یک سبیل پیچ و تاب دار که قیافه شان را به هم نزدیک می کند.

این دو چه مستقیم و چه غیر مستقیم بر تمام نویسندگان که از روزگار آنها پیدا شدند اثر گذاشتند. نویسندگی از نظر این دو نویسنده به عنوان یک فعالیت بسیار مهم محسوب می شود. دولت آبادی این طور می گفت نوشتن برای من همواره با درد و رنج همراه بوده‌ است.

دولت آبادی سال هاست که به «نماد نویسنده ایرانی» تبدیل شده است از سال ۶۳ که جلد کامل رمان کلیدر منتشر شد.  او از روستای دولت آباد سبزوار برخاست بی آنکه تحصیلاتش را به پایان ببرد. خود معلم خود شد. او این طور می گفت من در زندگی ادبی‌ ام هیچ استادی نداشته‌ام. استادهای من، مترجم‌هایی بوده‌اند که آثار بزرگان ادبیات را ترجمه کرده‌اند. سال ‌هایی که کارگری کرد و مشاغل مختلفی از کارِ روی زمین تا حروف چینی، سلمانی؛ و سال‌هایی که نشست و بی‌وقفه نوشت. همه‌ و همه برای رسیدن به نقطه‌ای بود که اکنون به آن رسیده است؛ «نویسنده بزرگ ایران».

سمیوئل لنگهورن کلمنز (مارک تواین) سی سال قبل از تولد دولت آبادی در کنتیکت امریکا درگذشت. پدر سیموئل قاضی بخش و تاجر کوچکی بود. مردی قوی با یک شغل نسبتا جدی. سیموئل مثل هر پسرهای دیگر به مدرسه رفت اما در دوازده سالگی با فوت پدرش مجبور شد در چاپخانه ی محلی پادویی کند. بعد از مدتی کوتاه به نزد برادرش رفت و در روزنامه ایی که برادرش اوریون راه انداخته بود ابتدا حروفچین و سپس چاپی شد. در جوانی شروع به داستان نوشتن کرد و اولین داستان کوتاهش را در سن ۳۵ سالگی نوشت.

محمود دولت آبادی در ۲۸ سالگی اولین مجموعه داستانی اش را منتشر کرد. تا آن روز چیزی چاپ نکرده بود. بالاخره این دو نویسنده بعد از چاپ رمان های «کلیدر» و «ماجراهای هاکلبری فین» کتاب های قابل توجهی از آب درآمد و به عنوان نویسنده موفق و محبوب کشورشان معرفی شدند.

کتاب های مارک تواین با گذشت بيش از یکصد سال تا به امروز مدام توسط  شرکت های مختلف انتشاراتی در سراسر جهان بدون حذف یک کلمه چاپ و منتشر  و حتی بر اساس داستان هایش توسط شرکت های معتبر فیلم سازی جهان از آن فیلم های متعددی در قالب سریال تلویزیونی، سینمایی و کارتون انیمیشن با ایفای نقش هنرمندان و کارگردانان بنام و مشهور جهان به تصویر کشیده می شود. تندیس و نمادهای بزرگی از او و شخصیت های داستانی اش در پارک ها، کتابخانه ها و دانشگاه های معتبر جهان نصب می گردد. رئيس جمهور وقت آمريكا در هنگام فوت مارک تواین، ضمن صدور اعلاميه ای رسمی، درگذشت نویسنده کشورش  را ضايعه ای بزرگ می خواند.

همه ی این حرف ها را زدم تا این را بگویم: «قدردان نفس ها و قلم نویسنده هفتادو چهار ساله، بزرگ کشورمان باشیم».

مصطفی بیان

این یادداشت در روزنامه آرمان / چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۳/ شماره ۲۴۴۶ به چاپ رسید

حقیقت مانندی داستان های واقع گرا

نویسنده های بزرگ، روزها و شب ها روی یک داستان کار می کنند. روی یک یا چند شخصیت اصلی توی داستانشان. باید شخصیت داستان همانی باشد که نویسنده می خواهد؛ تا داستانش کامل شود.

نویسنده، آفریدگار شخصیت های داستانی شان هستند و حال و هوشان را می دانند و آنها را دوست می دارند. به همین خاطر است که هفته ها و یا شاید سال هاست منتظر تولد آنها هستند تا در داستانشان حضور یابند و فضای داستانشان را کامل کنند.

نویسنده ممکن است ذهن شخصیت ها را بکاود و احساسات درونیشان را تشریح کند و خواننده را در جریان روحی و معنوی شخصیت های داستانی بگذارد. بعضی نویسندگان بزرگ در افکار درونی و انگیزه های شخصیت های داستان های خود می کاوند و در نتیجه خواننده، شخصیت های داستان های آنها را بهتر از دوستان خود می شناسند.

برخلاف اغلب نویسندگان گذشته، داستان های امروز همه چیزشان در «غیر واقعی بودن شخصیت های داستانی» خلاصه می شود. آنچنان از واقعیت های امروز بشر دور است و هر چقدر هم ذهن خلاقی هم خواننده داشته باشد بعید است بتواند شخصیت های داستانی امروز را در غده هیپوتالاموس خود حلاجی کند.

البته شخصیت های داستانی خلق شده داستان های امروز قرار است اعصاب خواننده را تحریک کند. این چنین است که نویسنده امروز به جای اینکه سراغ سوژه های زنده برود و یا در خیالش رد و نشانی برای پیدا کردن خواننده در مسیر واقعیت بگذارد، او را در مسیر جاده خاکی (غیر واقعی) رها می کند. این چنین است که خواننده کنجکاو و بیچاره ی جامعه امروز بی خیال از رفتن مسیر واقعیت می شود؛ و در آخرش هم جایی قرار می گیرد که روز اول همان جا بوده است.

این شخصیت های داستانی نقد غیر منصفانه می شوند، جایزه های مهم ادبی می گیرند و در آخر نویسنده اندیشمند و پر ادعا از روی فرش قرمز برای لحظاتی می گذرد و خودش را در تیتر اصلی رسانه ها می گذارد.

در عوض شخصیت های داستانی اش تاریخ انقضایی دارند که بعد از اتمام تاریخ مصرف به فراموشی سپرده می شوند؛ و نویسنده آن روز پشت میز کارش تنها و تنهاتر از گذشته شده است.

استاد جمال میرصادقی در کتاب «عناصر داستان» می گوید: «زندگی انباشته از وقایع متنوع و موقعیت های گوناگون است. هر واقعه ای که روی می دهد و هر موقعیتی که پیش می آید، برای نویسنده می تواند در حکم مواد خامی باشد، مواد خامی که از آن ها داستان های پرشور و احساس خلق کند یا حتی رمان های بزرگ و با ارزشی بیافریند. از این رو مواد و مصالح برای نویسنده فراوان است اما از آنها باید به گونه ای استفاده کند که داستانش در نظر اکثریت خوانندگان از حقیقت مانندی لازم برخوردار باشد. این مواد و مصالح در گزینش از زندگی واقعی آشفته و درهم و بر هم است. نویسنده باید به آنها نظم و سامان بدهد و میان وقایع ارتباط منطقی برقرار کند.»

مصطفی بیان 

این یادداشت در هفته نامه چلچراغ/ ۳۰ فروردین/ شماره ۵۶۲ به چاپ رسید

قدرت اعجاز قلم نویسنده

سوژه ی خوب داستان، نیروی عجیب و غریبی دارد. هر زمان که پای خواندن آن بنشینید حتی در غروب های دل تنگ و کسل آور بعداز ظهر جمعه، داستانِ خوب را بخوانید، آرامشی خاص از احساس هیجان و امنیت پیدا می کنید که موقع خواندن به سراغتان می آید. سوژه ی خوب، ترکیبی از شخصیت های داستانی و فضای مناسب و تاثیرگذار است.

شخصیت اول می آید، شخصیت دوم کنار آن قرار می گیرد و همین طور شخصیت های بعدی تا به خلق یک سوژه خوب داستان می رسند تا خواننده که از دور آن ها را می بیند به سمت خودشان جذب کنند. درست عین تابلوی زیبا که ناخودآگاه، آدم با نگاه آن تعقیبش می کند.

سوژه خوب داستان همان کاری می کنند که نقش و نگار تابلو با نگاه آدم می کند؛ اینکه نویسنده شخصیت های داستان و خطوط مسیر سوژه داستان را با هم ترکیب کند تا پیام را به خواننده انتقال دهد، خیلی لذت بخش است. الان کاملا احساس می کنم که خداوند در هنگام خلق انسان چه لذتی می برد؛ این لذت را فقط نویسنده می تواند احساس کند.

این احساس را قبل از شروع نوشتن نمی دانستم، اما حالا که رفته ام و جذابیت هایش را کشف کرده ام، دیگر نمی توانم به سادگی «ترکش» کنم.

سوژه های خوب داستان از نگاه نویسنده چیزی اند و از دید خواننده چیزی دیگر؛ و در دو حالت سعی در رساندن پیام دارند و وسوسه ایی برای خواندن و یا کشاندن خواننده به نویسنده.

نویسنده خوب می خواهد دید و تفکر خواننده را درگیر کند. درست شبیه نقاش که با خلق تابلوی خوب، ناخودآگاه نگاه بیننده، خطوط تابلو را تعقیب می کند.

حالا که قدرت اعجاز قلم نویسنده را کشف کرده اید، انگار وسوسه شده اید داستانی بنویسد. ولی حتما باید مراقب قدرت اعجاز قلم باشید تا با نیروی عجیب خود، شما را از مسیر اصلی منحرف نکند.

مصطفی بیان   

نشست ادبی «شب ارنست همینگوی»

اولین نشست از شب های ادبی انجمن داستان نویسی سیمرغ به نویسنده امریکایی و برگزیده نوبل ادبیات، «ارنست همینگوی» اختصاص داشت. این نشست به مناسبت سالروز تولد «ارنست همینگوی»، بعدازظهر سه شنبه سی ام تیر ماه ۱۳۹۴ در کتابکده فرّ اندیشه برگزار شد. موضوع سخنرانی، زندگینامه، قصه خوانی و نقد و بررسی آثار ارنست همینگوی بود.
از جمله حاضران در این جلسه میتوان اشاره داشت به :استاد حجت حسن ناظر، دکتر شهرام وجوهی، دکتر قندهاری، دکتر استیلایی، دکتر فریده راد، محمدعلی خیرآبادی، نیما خیرآبادی، مجید نصرآبادی، مرتضی قربان بیگی، مهدی کاکولی، و خانم ها سارا عیش آبادی، فروغ خراشادی، نعیمی، دلخوش، سعادت خواه، قدمیاری و …

شب ارنست همینگوی 2
این نشست ادبی برای اولین بار در شهرستان نیشابور با حضور نویسندگان و علاقمندان به داستان های «ارنست همینگوی» برگزار شد.
پایان بخش برنامه ى «شب ارنست همینگوی» قرائت داستان کوتاه «اردوگاه سرخ پوستان» نوشته همینگوی بود که توسط مصطفی بیان خوانده شد.

سوژه هایی که نوشتن درباره شان سخت و دشوار است

سوژه هایی هست که نوشتن درباره شان سخت و دشوار است. تا به حال فکر کرده اید چه حکمتی در  داستان هایی با سوژه های ژانر وحشت و ترسناک وجود دارد؟ چرا نویسنده به سراغ چنین سوژه هایی می رود؟

برای فهم و درک آن لازم است به احساس نویسنده در لحظه خلق اثر راه پیدا کنیم. چرا که هر آنچه در این نوشته ها دیده می شود، نتیجه احساس کامل شخصی و یک هیجان فردی نویسنده است.

خالقان چنین آثاری تمام زیبایی و اصول هنری را در کنار سوژه اصلی داستان قرار می دهند و تمام وحشت که حاصل هیجان فردی نویسنده است به خواننده کنجکاو تزریق می نماید. شاید شما تصور کنید که این هنر نویسنده، یک جور خودخواهی و شاید رهایی یا ارضای نویسنده از هیجان درونی اش است، اما همین هیجان نویسنده است که در اروپا و امریکا میلیون ها شمارگان فروخته و از روی آثارش اقتباس های ادبی فراوانی شده است.

شخصيت‌ های اصلی داستان‌های شكل گرفته بر پايه اين نوع از ادبيات الزاما ارواح پس از مرگ نبودند بلكه بيشتر شامل موجوداتی خفته، ارواح، خون آشام‌ها، هيولاها در اعماق جنگل‌ها، غارها، موجودات فضايی و يا حتی موجودات ساخته شده از سوی خود انسان‌ها در آزمايشگاه می‌باشد.

گاهی اوقات نویسنده های این نوع ژانر ادبی نه به خاطر علاقه، بلکه برای فرار از خاطرات تلخ و هراس درونی شان به کاغذ و قلم پناه می برند و خشم و هراس خود را با خلق شخصیت های ذهنی خود، آثاری بزرگ پدید می آورند. از نمونه های بارز این نوع نویسنده ها که در کودکی شاهد صحنه های دلخراش بوده اند؛ می توان «کلایو بارکر»، «رابرت آلبرت بلوخ» و «چارلز بِمانت» را نام برد؛ که بعدها در داستان هایشان به آنها اشاره می کنند.

بارکر در خاطراتش به کشته شدن یک چترباز فرانسوی که در چهارسالگی به همراه پدرش در نمایشگاه هوایی لیورپول شاهد آن بود، و یا چارلز به کشته شدن سگش توسط همسایه سنگدل و بی رحم به وضع دلخراشی در کودکی توضیح می دهند.

«رابرت اروین هوارد»، «آلگرنون هنری بلک وود» و « هوارد فیلیپس لاوکرافت» از نویسنده موفقی بودند که ترس و وحشت در هیجان درونی شان برانگیخت تا آنجا که شرایط پیرامون زندگی نویسنده در سلامت روان آنها تاثیر منفی گذاشت و در نهایت منجر به خودکشی شد.

اما علی رغم تصور من و شاید شما، این آثار خیلی هم بی حساب و کتاب خلق نمی شود و پشت سرش تحقیقات علمی و شاید سیاسی و اعتقادی بسیاری است که می شود نیت باطل را درشان پیدا کرد.

جايزه ادبی برام استوكر كه به اسكار وحشت شهرت دارد از سال ۱۹۸۷ هر ساله برای تقدیر از نويسندگان موفق ادبيات ژانر وحشت برگزار می شود.

با این وجود و فارغ از تحقیقات، همچنان این آثار چنان مورد استقبال به نظر می رسند که شاید برای ما که تخصصی هم در این نوع ژانر نداریم، تنها به راه سرگرم کننده ی این اثر هنری و شاید مدعی، رجوع کنیم.

«استفن کینگ» کتابی دارد به نام «درخشش» که تا دلتان بخواهد، خواننده را به وحشت می اندازد. کتاب را انتشارات البرز چاپ و بهنام دیانی هم آن را ترجمه کرده است.

مصطفی بیان

این یادداشت در شماره ۵۵۷ (شنبه ۲۶ بهمن ۹۲) هفته نامه چلچلراغ به چاپ رسید

ارتباط معنادار شخصیت های داستانی با دنیای ما

صد درصد چشمتان به یک عکس خانوادگی قدیمی برخورد کرده است. عکسی کاملا معمولی و بدون هیچ روتوش و حذف نقطی ای. عکس هایی که پسرها و دخترها همراه پدر و مادر مقابل دوربین ایستاده اند. آنها با اعتماد به نفس به دوربین نگاه می کنند. چهره شان تا حدی شاد و راضی نشان می دهد. انگار همه در این عکس احساس امنیت می کنند و دنبال این نیستند که چهره شان را با چه کرمی و رنگی پوشانده اند و یا دنبال این نیستند که عیب شان را برای آیندگان مخفی کنند. با همان سادگی مقابل دوربین می ایستند.

نمونه بارز این عکس، عکس خانواده دکتر ارنست در داستان «خانواده سوئیسی رابینسون» نوشته «یوهان داوید ویس» است. می توان از درون همین عکس اطلاعات زیادی درباره داستان این خانواده کشف کرد.

نشان دادن ظاهری شخصیت های داستانی، وظیفه نویسنده است که همانند یک عکاس، اطلاعات اولیه درباره شخصیت های اولیه داستانش را در نگاه اول به خواننده نشان دهد.

جمال میر صادقی در کتاب «شناخت داستان» می گوید: «چخوف برای القای تنهایی و بینوایی پدر از ابزار بیانی و جنبه های فنی داستان نویسی کمک گرفته تا توانسته به این موفقیت دست یاید. از این رو در مرحله ی اول، نویسنده برای رسیدن به مقصود خود از الفاظ یاری می گیرد و این الفاظ، مقصود نویسنده را در ذهن دیگری، یعنی خواننده انتقال می دهد. وقتی این انتقال صورت می گیرد، یعنی چیزی در ذهن دیگری تصویر می شود، داوری او را بر می انگیزد که نویسنده تا چه حد توانسته در ارائه مقصود خود توفیق یاید و آفریده ی او تا چقدر با واقعیت جهان همخوانی دارد.»

مانند رستم، پهلوانی درشت اندام و شکست ناپذیر، شخصیت رمان «بوف کور» نمونه ایی از انسان سرگشته و دلباختنه و بیزار، استاد ماکان، شخصیت «چشم هایش» هنرمند مبارز و از خود گذشته، آهو خانم شخصیت «شوهر آهو خانم» زن زجر دیده و هوودار و بلقیس شخصیت «کلیدر» مادری فداکار و از خود گذشته.

ای کاش عکس های امروزِ من و شما به سادگی عکس های دیروز می بود.

مصطفی بیان  

این یادداشت در شماره ۵۵۵، ۱۲ بهمن ۹۲ ، هفته نامه چلچراغ به چاپ رسید

پیمانه سخن گذشتگان

من هرگز باور ندارم روزی داستان های گذشتگانمان در دنیای پر زرق و برق امروز، حتی با بی توجهی مدیرانمان نسبت به ادبیات گذشته، کاملا از بین بروند و خاک شوند.

داستان های گذشتگان درست مثل واقعیت های پرُ رنگ زندگی ماست که با گستره زندگی انسان همنشین شده است و همانند جسممان، روح و روانی آرام دارند و برخی دیگر اخلاقیاتی متفاوت با واکنش های تند و تیز، در جامعه ی ما در جریانند؛ که هدف همه ی آنها متعادل کردن مسیر صحیح زندگی آیندگان که ما هستیم، می باشد.

این ثروتی است ارزشمندتر از طلای زرد، سیاه و سرخ که از گذشتگان، آگاهانه و پُر از تجربیات، در باب قصه های تعلیم و تربیت در اختیار ما قرار گرفته شده است. مثل قصه های «قابوس نامه» تالیف عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر پادشاه مازندان که برای پسر خود رسم هرکاری و آداب هر یک از مشاغل را توضیح می دهد، و «چهار مقاله عروضی» تالیف احمد عروضی سمرقندی و «اخلاق ناصری» تالیف خواجه نصیر الدین طوسی و کتاب های دیگری که در بیان قصه هایی زیبا برای نشان دادن اخلاق و تربیت اجتماعی ما آمده است، مثل «کلیله و دمنه»، «مرزبان نامه»، «جوامع الحکایات و لوامع الروایات»، «گلستان»، «تذکره الاولیا»، «اسرار التوحید»، «بختیار نامه»، «سندباد نامه» و «طوطی نامه».

خلاصه اینکه حکایت، قصه، تمثیل، داستان، رمان، نوول و… هرچه که هست به گفته مولانا جلال الدین بلخی پیمانه، ظرفی و وسیله ای برای بیان حقایق و معارف و پیام ها و سخن هاست.

مصطفی بیان

بیاییم نویسنده هایمان را باور داشته باشیم

خیلی دوست دارم در مورد همه چیز بنویسم. فکر کنم نویسنده های بزرگ هم چنین حس و حالی داشتند اما توانایی اش را هم نداشتند که همه رویاهایشان را بر روی کاغذ بیاورند. حالا نه الزاما رویا، هر چیز ناخودآگاهی که به ذهن نویسنده خطور کند.

چه خوب می شد هر موضوع ناخودآگاهی چه بی ربط و یا با ربط بر روی کاغذ آورد و خواننده را وادار کنیم تا به دنبال معنای آن برود. اگر جامعه ایی اندیشه و تفکر نویسنده اش را محدود کند آن موقع جامعه دچار منطق های وارداتی از ادبیات غرب و شرق می شود.

اگر پای ذهن های خلاق خودآگاه و یا ناخودآگاه وسط بیاید آن موقع نام نویسندگان بزرگ و کتاب های ارزشمندی در جامعه می درخشد.

جامعه ایی بسته شبیه آدم هایی می شود که همه یک جور لباس می پوشند و یک جور راه می روند و به یک سمت می روند؛ شبیه خط تولید کارخانه عروسک سازی که فقط یک شکل عروسک از روی یک فرمول تولید می کند. آدم های موجود در این جامعه به دلیل شباهت های بسیار به هم وضعیتی مرگبار دارند.

این جاست که نویسنده می تواند جامعه را از این شباهت دردناک رها سازد و به آدم ها شخصیت بدهد. کسی چه می داند، شاید کسی نویسنده ها را باور ندارد!

مصطفی بیان