در زمانی که ایران شاهد آغاز پادشاهی شاه نوجوان (احمد شاه قاجار) بود. در انگلیس فرزندی به دنیا آمد که توانست هفتادو دو سال بعد جایزه نوبل ادبی را از آن خود کند.
«سر ویلیام جرالد گلدینگ» در ۱۹ سپتامبر ۱۹۱۱ (۲۸ شهریور ۱۲۹۰ خورشیدی) در روستای «کورن وال» زندگی را آغاز کرد. پدرش برخلاف مردهای زمان خود از سیاست بیزار و خود را سرگرم آموزش در مدرسه و کسب علم کرد. گلدینگ جوان برخلاف آرزوی پدرش در دانشگاه رشته علوم طبیعی (علوم) را ادامه داد و در كنارش به تحصیل در زمینه ادبیات نیز پرداخت.
اولین كتابش را كه مجموعهای از سرودههایش بود یک سال قبل از اتمام تحصیلات دانشگاهی اش در سن ۲۳ سالگی منتشر کرد. پس از فراغت از تحصیل خانه اش تبدیل به محل كارش شد و به نمایشنامه نویسی مشغول شد. در سال ۱۹۳۹ او از لندن به سالیسبوری نقل مكان و در مدرسه ای تدریس ادبیات انگلیسی را آغاز کرد.
با آغاز جنگ دوم جهانی، گلدینگ همانند بسیاری از جوانان به میدان جنگ اعزام شد و به نیروی دریایی سلطنتی پیوست و مسئول دستگاه پرتاب موشک شد. با خاتمه جنگ، گلدینگ در حالی به دنیای تدریس و نویسندگی خود باز می گشت كه همانند بسیاری از سربازها تصویری سیاه از انسانیت در ذهنش نقش بسته بود.
در سالیسبوری بیش از چهار كتاب نوشت ولی هیچ یک از آنها را به چاپ نرسانید. در میان این چهار اثر، رمانی بود به نام «سالار مگس ها» كه در آن زمان بنا به خواسته گلدینگ تنها چند نسخه از آن به چاپ رسید و به دست نزدیكان و دوستانش رسید. این رمان عاقبت در سال ۱۹۵۴ به چاپ رسید و برخلاف انتظار وی به سرعت به موفقیتی عظیم دست یافت و جز پرفروش ترین کتاب های امریکا در دهه پنجاه قرن بیستم قرار گرفت.
گلدینگ هم دوره نویسنده هم وطن خود «گراهام گرین» بود، که هفت سال از وی بزرگ تر و اعتبارش در جامعه آن زمان به مراتب بیشتر و محبوب تر بود. این دو نفر با وجود تفاوت های بسیاری چه در خلق آثار و چه در تیپ و قیافه، تفاوت های بسیاری نیز داشتند. گلدینگ برخلاف گرین درشت با مو و ریشی بلند در محافل ادبی حضور داشت ولی گرین برخلاف گلدینگ لاغر و قد بلند با صورتی تراشیده در محافل شرکت می کرد.
خیلی ها «گراهام گرین» را بخت اول نوبل ادبیات می دانستند؛ ولی برخلاف انتظار گلدینگ هفتادو دو ساله موفق به دریافت این جایزه معتبر ادبی جهان شد و بسیاری را دچار حیرت کرد. آکادمی نوبل ادبیات در هنگام اهداء جایزه گفت: «به خاطر داستان هایش که درآنها با صراحتی واقع بینانه و با مضمون های متنوع جهانی به توصیف وضعیت آدمی در دنیای کنونی می پردازد.» گلدینگ در هنگام دریافت جایزه نوبل گفت: «جهان ما دنیایی است پر از آزادی كه حاكمیتش از آن فرومایگان است و عاقبت روزی نوری همه مان را درخواهد نوردید.»
منتقدینش گلدینگ را انسانی گوشه گیر و بدبین می خواندند كه فقط سیاهی های جهان را میدید، ولی او خود در جواب آنها می گفت: «اگر بدبین بودم این قدر به زندگی امیدوار نبودم.»
گلدینگ با وجود اینکه تصویرهای تلخ جنگ را از نزدیک دیده بود ولی سعی می کرد در آثارش تصویرهای روشنی از قلب های تاریک آدم های سیاه دل را نمایان کند در آثار خود بیش از هر چیز در پی نمایان و روشن كردن بخش های پنهان و تاریک قلب آدمی بود.
سالار مگس ها (۱۹۵۴)، وارثان (۱۹۵۵)، پینچر مارتین (۱۹۵۶)، پروانه برنجی (۱۹۵۸)، سقوط آزاد (۱۹۵۹)، هرم (۱۹۶۷)، خدای عقرب (۱۹۷۱)، تاریکی مشهود (۱۹۷۹) از آثار ارزشمند «سر ویلیام جرالد گلدینگ» است. از وی تنها سه کتاب «سالار مگسها»، «برج» و «خدای عقرب» به فارسی ترجمه و در ایران به انتشار رسیدهاند. «سالار مگس ها» یا «ارباب مگس ها» از معروف ترین اثر گلدینگ است. وی جایزه ادبی مَن بوکر را برای رمان «آداب عبور» که اولین کتاب از سهگانه ی به سوی انتهای زمین میباشد را در سال ۱۹۸۰ کسب کرد.